Doa Salamati

تاریخ اسلام بعد از بعثت 1

به این مطلب رای دهید
(0 رای)

بسم الله الرحمن الرحیم


امین قریش در کوه حراء
کوه حراء، در شمال «مکّه» قرار دارد. به فاصله نیم ساعت می‌توان به قله آن صعود کرد، ظاهر این کوه را تخته سنگ‌های سیاهی تشکیل می‌دهد و کوچک‌ترین آثار حیات در آن دیده نمی‌شود. در نقطه شمالی آن، غاری است که انسان پس از عبور از میان سنگ‌ها می‌تواند به آن برسد که ارتفاع آن به قدر قامت انسان است. قسمتی از داخل غار با نور خورشید روشن می‌شود و قسمت‌های دیگر آن در تاریکی دائمی فرو رفته است.


همین غار، از آشنای صمیمی خود، شاهد حوادثی است که امروز هم مردم به عشق استماع این حوادث از زبان حال آن غار، به سویش می‌شتابند و با تحمل رنج‌های فراوان، خود را به آستانه آن می‌رسانند که از آن، سرگذشت «وحی» و قسمتی از زندگی آن رهبر بزرگ جهان بشر را استفسار کنند. آن غار نیز با زبان حال خود می‌گوید: این نقطه عبادتگاه «عزیز قریش» است. او شب‌ها و روزها، پیش از آن‌که به مقام رسالت برسد، در اینجا به سر می‌برد. وی، این محل دور از غوغا را برای عبادت و پرستش انتخاب کرده بود. تمام ماه رمضان‌ها را در این نقطه می‌گذراند و در غیر این ماه گاه بیگاهی به آنجا پناه می‌برد. حتی همسر عزیز او می‌دانست که هر موقع عزیز قریش به خانه نیاید، به طور قطع در کوه «حراء» مشغول عبادت است؛ هر موقع کسانی را دنبال او می‌فرستاد، او را در آنجا در حالت تفکر و عبادت پیدا می‌نمودند.
او پیش از آن‌که به مقام نبوت برسد؛ درباره دو موضوع بیشتر فکر می‌کرد:
اول، او در ملکوت زمین و آسمان به تفکر می‌پرداخت. در سیمای هر موجودی نور خدا، قدرت خدا و علم خدا را می‌دید و از این طریق روزنه‌هایی از غیب به روی خود می‌گشود.
دوم، درباره وظیفه سنگینی فکر می‌کرد که بر عهده وی گذاشته خواهد شد. اصلاح جامعه در آن روز با آن فساد و انحطاط در نظر او کار محالی نبود، ولی اجرای برنامه اصلاحی نیز خالی از رنج و مشقت نبود. از این لحاظ، فساد زندگی مکیان و عیاشی «قریش» را می‌دید و در نحوه اصلاح آنان در فکر فرو می‌رفت.
از پرستش و خضوع مردم در برابر بتان بی‌روح و بی‌اراده متأثر بود و آثار ناراحتی در چهره او نمایان می‌شد، ولی از آنجا که مأمور به بازگویی حقایق نبود، از بازداری مردم خودداری می‌فرمود.
آغاز وحی‌
فرشته‌ای از طرف خدا مأمور شد آیاتی چند به عنوان طلیعه و آغاز کتاب هدایت و سعادت، برای «امین قریش» بخواند تا او را به کسوت نبوّت مفتخر سازد. آن فرشته، همان «جبرئیل» و آن روز همان روز «مبعث» بود که در آینده، در این خصوص گفت‌وگو خواهیم کرد.
بی‌شک، روبه‌رو شدن با فرشته، آمادگی خاصی لازم دارد ؛ تا روح شخص بزرگ و نیرومند نباشد، تاب تحمل بار نبوّت و ملاقات فرشته را نخواهد داشت. «امین قریش این آمادگی را با عبادت‌های طولانی، تفکرهای ممتد و عنایات الهی به دست آورده بود. به نقل بسیاری از سیره‌نویسان، پیش از روز بعثت خواب‌ها و رؤیاهایی می‌دید که مانند روز  روشن دارای واقعیت بود.   پس از مدتی لذتبخش‌ترین زمان‌ها برای او، ساعات خلوت و عبادت در حال تنهایی بود. او به همین حال به سر می‌برد، تا اینکه در روز مخصوصی فرشته‌ای با لوحی فرود آمد و آن را در برابر او گرفت و به او گفت: «اقرأ» یعنی بخوان. او از آنجا که أمّی و درس نخوانده بود، پاسخ داد که من توانایی خواندن ندارم. فرشته وحی او را سخت فشرد، سپس درخواست خواندن کرد و همان جواب را شنید، فرشته بار دیگر، او را به شدت فشار داد، این عمل سه بار تکرار شد و پس از فشار سوم ناگهان در خود احساس کرد می‌تواند لوحی که در دست فرشته است، بخواند. در این موقع آیات را که در حقیقت دیباچه کتاب سعادت بشر به شمار می‌رود، خواند.
بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، کسی که انسان را از خون بسته خلق کرد، بخوان و پروردگار تو گرامی است، آن‌که قلم را تعلیم داد و به آدمی آنچه را که نمی‌دانست، آموخت.
جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و پیامبر نیز پس از نزول وحی، از کوه «حراء» پایین آمد و به سوی خانه «خدیجه» رهسپار شد.
آیات یاد شده، برنامه اجمالی رسول گرامی را روشن می‌کند، و به طور آشکار می‌رساند که اساس آیین او را قرائت و خواندن، علم و دانش و به کار بردن قلم تشکیل می‌دهد.
جهان‌بینی یک انسان مادی‌
ترقی روزافزون دانش‌های طبیعی، قدرت تعمق در مسائل معنوی و خارج از حدود قلمرو علوم طبیعی را، از بسیاری دانشمندان ربوده و شعاع فکرشان را محدود کرده است. اینان چنین تصور می‌کنند که جهان همین جهان ماده است و هستی غیر از ماده چیز دیگری نیست و هر چیزی که با اصول و قوانین مادی‌گری نتوان آن را تفسیر کرد، امری است موهوم و باطل.
این گروه به خاطر پیش داوری در مسائل مربوط به «وحی» و ماوراء طبیعت و منحصر ساختن ابزار شناخت به حس و تجربه، منکر جهان وحی‌اند و به بهانه اینکه حس و تجربه و آزمایش، آنان را به آن رهبری نمی‌کند و از وجود چنین موجوداتی گزارشی نمی‌دهد، زیر چاقوی تشریح خود، یک چنین موجودی را نمی‌بینند، یا در آزمایشگاه‌ها اثری از این موجودات مشاهده نمی‌شود، منکر شده‌اند و در نتیجه چون ابزار فعلی شناخت (حس و تجربه) آنان را به سوی آن‌ها هدایت نمی‌کند، پس به ناچار وجود خارجی ندارد.
این طرز تفکر، بسیار محدود، ناقص و آمیخته با غرور است و در آن «عدم وجدان» به غلط «عدم وجود» را نتیجه داده است و چون با ابزار فعلی به حقایقی- که دانشمندان خداپرست معتقدند- نمی‌رسند، نتیجه می‌گیرند که پس همه آن‌ها بی‌اساس است.
بی‌تردید مادی‌ها به حقیقت گفتار دانشمندان خداپرست (حتی در مسأله اثبات صانع تا چه رسد به عوامل دیگر مافوق طبیعت) پی نبرده‌اند و هرگاه در محیط مناسب، دور از غرض و تعصب، هر دو گروه به گفت‌وگو بپردازند؛ تصور می‌رود که فاصله مادی و الهی به زودی از بین برود و این اختلاف که دانشمندان را به دو گروه تقسیم کرده است، برداشته شود.
خداپرستان، ده‌ها گواه و دلیل قطعی بر وجود خدا اقامه و ثابت کرده‌اند که همین علوم طبیعی ما را به خالق دانا و توانا هدایت می‌کند و همین نظام شگفت‌انگیز که در درون و برون تمام موجودات مادی حکم‌فرماست؛ دلیل قاطع بر وجود پدیدآورنده این نظام است و تمام جهان مادی از «کهکشان» تا «اتم» روی قوانین منظم و مرتبی پیش می‌روند و هیچ‌گاه طبیعت کور و کر نمی‌تواند مبتکر و پایه‌گذار این نظام بدیع گردد و این همان برهان «نظم هستی» است که اساس ده‌ها کتاب و نوشته است که از طرف دانشمندان خداپرست منتشر شده است و از آنجا که «برهان نظم» برای عموم طبقات مفهوم و قابل استفاده است؛ در نوشته‌های عمومی غالبا روی همین دلیل تکیه شده و هر کس از طریقی آن را پرورانده است و دلیل‌های دیگر که چندان جنبه عمومی ندارند، در کتاب‌های فلسفی و کلامی به طور مشروح از آن‌ها بحث شده است. درباره روح مجرد و عوالم مافوق طبیعت، بیان‌ها و دلایلی وجود دارد که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
روح مجرد
اعتقاد به روح، از مسائل دشواری است که توجه دانشمندان را به خود جلب کرده است. گروهی که می‌خواهند همه چیز را زیر چاقوی تشریح ببینند، آن را انکار کرده، فقط به روانی معتقدند که جنبه مادی دارد و تحت قوانین طبیعی کار می‌کند.
وجود روح و روان غیر مادی، از مسائلی است که از طرف خداپرستان و معتقدان به عوالم روحانی، به دقت بررسی شده است. آنان گواه‌های فراوانی برای وجود چنین «موجود غیر مادی» آورده‌اند که اگر در یک محیط مناسب، توأم با آشنایی کامل به اصول ادلّه الهی بررسی شود؛ کاملا تصدیق می‌گردد و آنچه دانشمندان خداشناس درباره فرشته، روح، وحی و الهام می‌گویند، همه روی اساسی است که قبلا آن را با گواه‌های محکم پی‌ریزی کرده‌اند.


وحی یا شعور مرموز
اعتقاد به وحی، اساس تمام رسالت‌ها و ادیان آسمانی است و پایه آن داشتن روح نیرومندی است که بتواند معارف الهی را، بدون واسطه یا از طریق فرشته‌ای دریافت کند. دانشمندان، درباره وحی چنین گفته‌اند:
وحی عبارت از این است که خداوند به یکی از بندگان برگزیده خود، راه‌های هدایت و انواع علوم را بیاموزد، ولی از یک طریق مرموز و خارج از متعارف.  
به طور مسلم، زندگی هر انسانی از «ناآگاهی» شروع شده و کم کم وارد محیط آگاهی می‌گردد و به تدریج روزنه‌هایی به درون خارج از ذهن پیدا می‌کند.
نخست، از طریق حواس ظاهری به حقایقی دست می‌یابد؛ سپس بر اثر تکامل دستگاه تعقل و تفکر، کم کم به حقایقی که از قلمرو حس و لمس بیرون می‌باشد پی می‌برد و در نتیجه یک فرد عقلانی و استدلالی می‌گردد و از یک رشته حقایق کلی و قوانین علمی آگاه می‌شود.
گاهی در میان افراد بشر «ابر آگاهانی» پیدا می‌شوند که با روشن‌بینی خاصی از طریق الهام، از مطالبی آگاه می‌گردند که هرگز از طریق استدلال راهی به کشف آن‌ها وجود ندارد.
از این جهت، دانشمندان ادراک بشر را به این سه نوع (ادراک توده مردم، ادراک استدلال گران و متفکران و ادراک عارفان و روشن‌بینان) تقسیم کرده‌اند.
تو گویی ظاهربینان به کمک حس، روشن‌فکران به مدد استدلال و روشن‌بینان به یاری الهام و اشراق از جهان بالا به کشف حقیقت می‌پردازند.
نوابغ اخلاقی، مغزهای دانشمندان و فیلسوفان تأیید می‌کند که یافته‌ها، ساخته‌ها و پرداخته‌های بی‌سابقه آنان بیشتر بر اثر جرقه‌های روشن‌بخش و الهام‌آمیزی است که به ذهن آنان خطور کرده و سپس آن‌ها به یاری شیوه‌های تجربی و عینی و با روش استدلالی و تأملی به پرورش تکمیل و تحقیقی آن‌ها مبادرت جسته‌اند.
شاهراه‌های سه‌گانه معرفت‌
از این بیان استفاده می‌شد که بشر برای نیل به مقصود، سه شاهراه در اختیار دارد:
توده مردم غالبا از طریق نخست، گروهی از راه دوم و افراد انگشت شماری بر اثر تکامل روحی از راه سوم استفاده می‌نمایند.
1 - تجربی و حسی: مقصود از این قسم، آن رشته ادراکاتی است که از طریق حواس بیرونی وارد قلمرو  ذهن می‌گردند؛ مثلا هر یک از دیدنی‌ها، چشیدنی‌ها، بوییدنی‌ها و ...  با ابزار ویژه خود در مدار ادراک‌های ما قرار می‌گیرند و امروزه بشر با اختراع تلسکوب، میکروسکوپ، رادیو، تلویزیون و ... کمک شایان تقدیری به ادراک‌های حسی بشر کرده و او را بر دور و نزدیک مسلط ساخته است.
2 - تعقلی استدلالی: متفکران جهان، با به کار انداختن دستگاه تعقل و اندیشه، از یک رشته مقدمات بدیهی و روشن و ثابت در علوم حسی، یک رشته قوانین کلی خارج از حس را کشف می‌کنند و قلّه‌هایی از معرفت و کمال را تسخیر می‌نمایند. قوانین کلّی علوم، مسائل فلسفی و آگاهی‌های مربوط به صفات و افعال خدا و مسائلی که در علم عقاید و مذاهب مطرح می‌گردد، همگی مولود دستگاه تفکر و نتیجه به کار افتادن نیروی عقل انسانی است.
3 - الهام: این راه در  ورای دستگاه حس و تعقل قرار دارد و نوعی واقعیت‌شناسی است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست. البته نظام جهان‌بینی محدود مادی نمی‌تواند چنین ادراک غیر حسی و تعقلی را بپذیرد، اما از نظر اصول علمی، راهی برای انکار آن وجود ندارد.
در جهان‌بینی مادی، راه دریافت حقایق و آگاهی از جهان خارج، به دو راه نخست منحصر می‌باشد؛ در صورتی که در جهان‌بینی شرایع بزرگ و فلاسفه و عرفان الهی، راه سومی نیز وجود دارد که پایه مذاهب و تعالیم آسمانی را تشکیل می‌دهد. در این راه نه تنها دلیلی بر انکار نیست، بلکه به دلایلی- که در مسأله «وحی» گفته شد- راه سوم واقعیتی محقق و پای‌برجا است و با فزونی گسترده‌ای در میان افرادی دیده می‌شود که خود را رهبران آسمانی و برگزیدگان الهی می‌دانند و روح و روان آنان طراوت و صفای خاصی دارد.
هرگاه ارتباط بشر با خداوند به صورت فردی و اختصاصی برقرار گردد؛ در دل شخص، بدون به کار بردن حواس ظاهری و اعمال دستگاه تعقل حقیقتی القا می‌شود؛ به این نوع دریافت و القا، الهام و احیانا اشراق می‌گویند.
هرگاه ارتباط انسان با جهان ماورای طبیعت طوری شود که نتیجه آن دریافت یک رشته تعالیم عمومی و دستورات همگانی باشد؛ در این صورت به چنین دریافتی، وحی و به آورنده آن، فرشته وحی و به گیرنده آن، پیامبر گفته می‌شود.
الهام درباره فرد گیرنده ممکن است اطمینان‌بخش باشد، در عین حال برای دیگران قانع‌کننده نیست.
از این‌رو، دانشمندان تنها وحی را سرچشمه مطمئن برای معرفت عمومی می‌دانند. وحیی که بر پیامبران که نبوت آنان با دلایل قطعی از معجزه و غیره ثابت گردیده است، نازل می‌گردد.
اقسام وحی‌
روح بر اثر کمالاتی که دارد می‌تواند از راه‌های گوناگون با عوالم روحانی تماس بگیرد. ما در اینجا خلاصه این طرق را- که در روایات پیشوایان اسلام وارد شده است  می‌آوریم:
1- گاهی حقایق آسمانی را به طور الهام دریافت می‌کند و آنچه که بر قلب او القا می‌شود، حکم علوم بدیهی را پیدا می‌کند که شک و تردید در آن راه نمی‌یابد.
2- جمله‌ها و کلماتی را از جسمی (مانند کوه و درخت) می‌شنود، مانند شنیدن موسی علیه السّلام سخن خدا را از درخت.
3- حقایق در عالم رؤیا برای او بسان روز روشن کشف می‌شود.
4- فرشته‌ای از طرف خدا مأمور می‌شود که کلام مخصوصی را به او برساند. قرآن از این طریق، برای رسول گرامی نازل شده است و خود قرآن نیز در «سوره شعراء» آشکارا می‌فرماید:
روح الامین [جبرئیل] آن [قرآن] را بر قلب تو نازل کرده است، تا از گروه ترسانندگان بوده باشی.
افسانه‌های دروغین‌
نویسندگان، زندگانی کسانی را که شخصیت جهانی دارند، تا حدود امکان ضبط می‌کنند. حتی برای تکمیل نگارش خود رنج سفر، بر خود هموار می‌کنند.
تاریخ، شخصیتی مانند پیامبر اسلام را سراغ ندارد که خصوصیات زندگی او بسان وی مضبوط باشد و یاران و علاقه‌مندان او تمام جزئیات زندگی وی را ثبت و ضبط کنند.
این علاقه، همان‌طور که به ضبط حوادث و جزئیات زندگی پیامبر بزرگ اسلام کمک نموده، احیانا سبب شده است که پیرایه‌هایی نیز به کتاب زندگی وی بسته شود.
البته این کارها از دوستان نادان دور نیست، تا چه رسد به دشمنان دانا. از این نظر بر نویسنده زندگی شخصیتی، لازم است که در تحلیل حوادث زندگی وی حزم و احتیاط را از دست ندهد و از سنجش حوادث، با موازین دقیق تاریخی غفلت نورزد.
دنباله نزول وحی‌
روح بزرگ پیامبر با نور وحی نورانی شد. آنچه را از فرشته (جبرئیل) آموخته بود، در صفحه دل ضبط کرد. پس از این جریان، همان فرشته او را خطاب کرد: ای محمد! تو رسول خدایی و من جبرئیلم. گاهی گفته می‌شود که این ندا را هنگامی شنید که از کوه «حراء» پائین آمده بود؛ این دو پیشامد او را در اضطراب و وحشت فرو برد، از آن جهت که وظیفه بزرگی را عهده‌دار شده است.
البته این اضطراب تا حدی طبیعی بود و منافاتی با یقین و اطمینان او، به درستی آنچه به او ابلاغ شده ندارد، زیرا روح هر اندازه توانا باشد، هر اندازه وابسته به دستگاه غیب و عوالم روحانی باشد؛ باز در آغاز کار، وقتی با فرشته‌ای که تا حال با او روبه‌رو نشده است مواجه گردد، آن هم در بالای کوه، چنین اضطراب و وحشتی به او رخ می‌دهد و بعدها این اضطراب از بین می‌رود.
اضطراب و خستگی فوق العاده، سبب شد که راه خانه «خدیجه» را پیش گیرد.
وقتی وارد خانه شد، همسر گرامی آثار اضطراب و تفکر را در چهره‌اش دید. جریان را از او پرسید. آنچه را که اتفاق افتاده بود، برای «خدیجه» شرح داد. او با دیده احترام به او نگریست و در حق او دعا کرد و گفت: خدا تو را یاری خواهد کرد.
سپس رسول اکرم  , احساس خستگی کرد، رو به خدیجه نموده و فرمود:
« مرا بپوشان» خدیجه او را پوشانیده و اندکی در خواب فرو رفت.

برگرفته از کتاب فروغ ابدیت آیة الله جعفر سبحانی

مشاهده 412 زمان

پیام بگذارید

از وارد کردن تمامی اطلاعات ضروری که با علامت (*) مشخص شده اند اطمینان حاصل کنید. وارد کردن کدهای اِچ‌تی‌اِم‌اِل مجاز نیست.

موسسه قرآن و عترت فدک سبز طوس