چه روزها که یک به یک غروب شد ، نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد ، نیامدی
یاد روی تو چراغ شب ظلمانی ماست
نامت آرامش بحر دل طوفانی ماست
.
زخم تیغ تو به تن ، داغ تو بر لاله ی دل
خوش تر از صد اثر سجده به پیشانی ماست
.
بی تو هر لحظه از این عمر که بر ما گذرد
یک جهان حسرت و یک عمر پریشانی ماست
.
گر نداریم سرایی که بود لایق تو
دل بشکسته ی ما محفل مهمانی ماست
.
نسرودیم به پای گل رویت غزلی
بی تو فریاد غزل ، ناله غزلخوانی ماست
.
تا نخندی ، گل لبخند نروید ز لبی
بی گل خنده ی تو گریه گل افشانی ماست
.
زهر هجر تو چشیدیم و نمردیم عجب
آسمان غرق تحیّر ز گران جانی ماست
.
شب پاییز به یاد تو شود صبح بهار
صبح عید اَر تو نباشی ، شب ظلمانی ماست
.
به ظهورت قسم ! این غیبت طولانی تو
ثمرش خون دل و گریه ی طولانی ماست
.
بی تو چشم همه چون دیده ی ” میثم ” گرید
سیل خون حاصل این گریه ی بارانی ماست
.
.
.
استاد حاج غلامرضا سازگار
چه روزها که یک به یک غروب شد ، نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد ، نیامدی
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
بی تو هر جا می روم احساس غربت می کنم
راه بر جایی ندارد هر چه همّت می کنم
پر کن دوباره کیل مرا ، ایّها العزیز !
دست من و نگاه شما ، ایّها العزیز !
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
.