Doa Salamati

آثار ارسالی

آثار ارسالی (34)

چهارشنبه, 06 تیر 1403 10:24

ولادت امام کاظم علیه السلام

نوشته‌شده توسط

ولادت امام موسي كاظم(علیه السلام) 

شرح مناسبت:

درباره تاریخ ولادت امام موسی کاظم(علیه السلام) دو تاریخ ۲۰ ذی الحجه و هفتم صفر ذکر شده است؛ براساس مستندات و تخمین ها شاید بتوان بیان کرد، امام موسی کاظم(علیه السلام) در ۲۰ ذی الحجه متولد شده اند، بنابراین شایسته است این روز برای تبیین فضائل و مناقب در نظر گرفته شود.
حضرت امام موسي كاظم(علیه السلام) امام هفتم شيعيان در اَبْواء، بين مكه و مدينه و محل دفن حضرت آمنه(س)، از مادري به نام حميده زاده شد. ابوالحسن، ابوابراهيم و ابوعلي، كنيه‌ هاي حضرت و كاظم و عبدصالح از القاب آن امام مي ‌باشند. آن امام در زمان حكومت منصور، مهدي، هادي و هارون عباسي زندگي مي ‌كرده است. در زمان حيات امام كاظم (علیه السلام) شرايطِ مبارزه ‌ي منفي و قيام علمي و ارشاد مردم، آماده بود. به اين جهت، امام، فعاليت خود را در دو جبهه آغاز فرمود: مبارزه‌ ي منفي و عدم تسليم در برابر طاغوت و ديگري متنفر كردن مردم از دستگاه ظلم و جورِ عباسي. ايشان دنباله ‌ي كار پدر بزرگوار خود را گرفت و به تربيت شاگردان بزرگ و رجالِ علم و فضيلت پرداخت. آن امام همام نه تنها از نظر علمي، تمام دانشمندان و رجال عِلمي آن روز را تحت الشعاع قرار داده بود، بلكه از نظر فضايل اخلاقي و صفات برجسته‌ ي انساني نيز زبانزد خاص و عام بود به طوري كه تمام دانشمنداني كه با زندگي پرافتخار آن حضرت آشنايي دارند در برابر عظمت شخصيّت اخلاقي وي، سرتعظيم فرود آورده‌ اند.

ولادت امام كاظم‌ عليه السلام

امام رضاعليه السلام :

كانَ [الامام الكاظم‌ عليه السلام ]عَقلُهُ لاتُوازي بِهِ العُقُولُ و رُبَّما شاوَرَ الأسوَدَ مِن سُودانِهِ

هيچ انديشه‌‌اي با انديشه او برابري نمي‌كرد و [با اين حال] چه بسا با يكي از خادمان سياه خود مشورت مي‌كرد

مكارم الأخلاق ، ج ۲، ص ۹۹ .

روايت شده است :

و كانَ اَوصَلَ النّاسِ لأِهلِهِ و رَحِمِهِ و كانَ يَتَفَقَّدُ فُقَراءَ المَدينَةِ فِي اللَّيلِ

[امام موسي بن جعفرعليه السلام] بيشترين پيوند را با خانواده و خويشان خود داشت و شب‌ها از فقيران مدينه دستگيري مي‌كرد

الإرشاد ، ج ۲ ، ص ۲۲۳ .

ابن أثير :

كانَ يُلقَّبُ بِالكاظِمِ لِأنَّهُ كانَ يُحسِنُ إلي مَن يُسي‌ءُ إلَيهِ ، كانَ هذا عادَتَهُ

امام كاظم‌ عليه السلام] از آن روي "كاظم" ناميده شد كه همواره با كسي كه به او بدي مي‌كرد ، به نيكي رفتار مي‌كرد ؛ اين خوي او بود

الكامل ، ج ۶ ، ص ۱۶۴ .

سخنان برگزيده

امام كاظم‌ عليه السلام :

المَغبونُ مَن غُبِنَ عُمرُهُ ساعَةً

زيان كار كسي است كه ساعتي از عمرش را زيان كرده باشد

نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ، ص ۱۲۳ .

امام كاظم‌ عليه السلام :

مَن وَلَهَهُ الفَقرُ أبطَرَهُ الغِني

آن كه ناداري حيرانش كند ، توانگري سرمستش سازد

بحار الأنوار ، ج ۷۴ ، ص ۱۹۸ .

امام كاظم‌ عليه السلام :

ما تَسابَّ اثنانِ إلّا انْحَطَّ الأعلي إلي مَرتَبَةِ الأسفَلِ

هيچ گاه دو تن به هم دشنام ندادند جز آن‌كه بالاتر به مرتبه فروتر سقوط كرد

بحار الأنوار ، ج ۷۸، ص ۳۳۳ .

امام كاظم‌ عليه السلام :

جِهادُ المَرأةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ

جهاد زن خوب شوهر داري كردن است

الكافي ، ج ۵ ، ص ۵۰۷ .

امام كاظم‌ عليه السلام :

قُلِ الحَقَّ و إن كانَ فيهِ هَلاكُكَ ، فَإنَّ فِيهِ نَجاتُكَ

حق را بگو ، اگرچه نابودي تو در آن باشد ؛ زيرا نجات تو در همان است

تحف العقول ، ص ۴۰۸ .

امام كاظم‌ عليه السلام :

إنَّ العاقِلَ لايَكذِبُ و إن كانَ فيهِ هَواهُ

خردمند دروغ نمي‌گويد ، اگرچه ميل او در آن باشد

تحف العقول ، ص ۳۹۱ .

امام كاظم‌ عليه السلام :

التَّوَدُّدُ إلَي النّاسِ نِصفُ العَقلِ

مهرورزي با مردم نيمي از عقل است

تحف العقول ، ص ۴۰۳ .

امام كاظم‌ عليه السلام :

مَن استَوي يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ و مَن كانَ آخِرُ يَومَيهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلعونٌ و مَن لَم يَعرِفِ الزِّيادَةَ في نَفسِهِ فَهُوَ في نُقصانٍ و مَن كانَ إلَي النُّقصانِ فَالمَوتُ خَيرٌ لَهُ مِنَ الحَياةِ

كسي كه دو روزش با هم برابر باشد، زيان كار است. كسي كه امروزش بدتر از ديروزش باشد ، از رحمت خدا به دور است . كسي كه رشد و بالندگي در خود نيابد ، به سوي كاستي‌ها مي‌رود و آن كه در راه كاستي و نقصان گام بر مي‌دارد مرگ برايش بهتر از زندگي است

بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۳۲۷ .

امام كاظم‌ عليه السلام :

إنَّ الحَرامَ لايُنمي و إن نُمِي لايُبارَكُ فيهِ

مال حرام افزون نمي‌گردد و اگر هم افزون گردد بركت نمي‌يابد

الكافي ، ج ۵ ، ص ۱۲۵ .

دوشنبه, 04 تیر 1403 11:21

واقعه غدیر از نگاه دیگران

نوشته‌شده توسط

واقعه غدیر از نگاه دیگران

احمد بن حنبل متولد سال ۱۶۴قمری بود و پیشوای حنبلیان یکی از چهار مذهب فراگیر فقهی اهل سنت و یکی از شاخص ترین افراد مکتب اصحاب حدیث است. پس از وی اصحاب حدیث بیش از هر کس به گفته ها و نوشته های وی در تایید افکار خویش استناد جسته اند. از میان محدثان اهل سنت محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداوود سجستانی و بسیاری دیگر از او روایت نقل کرده اند. احمد بن حنبل به سال ۲۴۱قمری در سن ۷۷سالگی در بغداد درگذشت.

مشهورترین کتاب احمد بن حنبل همان « مُسند » اوست که از معتبرترین کتب در نزد اهل سنت بوده و از نظر زمان نیز مقدّم بر بسیاری از کتب معتبر حدیثی اهل سنت من جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم است.

وی علاوه بر این که خود از راویان حدیث غدیر است، در کتاب فضائل الصحابه بخشی را به فضائل امام علی علیه السلام اختصاص داده و در آن تعدادی از فضائل آن حضرت را ذکر کرده که این بخش با عنوان « فضائل امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام به صورت جداگانه به چاپ رسیده است. او به گفته خودش 30 هراز حدیث در فضایل امیر المومنین علیه اسلام به خاطر داشته و درباره شخصیت آن حضرت می گوید : « درباره هیچ یک از صحابه رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم به اندازه علی بن ابی طالب علیه السلام فضایل نقل نشده است. »

ترتیب مسند احمد بن حنبل مبتنی بر ارزش و اعتبار صحابه و در یازده محور تنظیم شده که هر محور چند جلد را پوشش داده است.

مسند چهارده تن از صحابه

مسند اهل بیت

مسند بنی هاشم

مسند هشت تن از صحابه

مسند مکیان

مسند مدنی ها

مسند شامیان

مسند کوفیان 

مسند بصریان

مسند انصار

مسند زنان شامل ۷۱تن از راویان زن

یکی از روایاتی که در کتاب مسند احمد بن حنبل آمده است را با هم مرور می کنیم :

حدثنا عبدالله، حدثنا علی بن حکیم الاودی، اخبرنا شریک، عن ابی اسحاق عن سعید بن وهب و عن زید بن یثیع قالا :

نشد علی الناس فی الرّحبه : مَن سمع رسول الله صلی الله علیه و سلّم یقول یوم غدیر خم الا قام، قال : فقام من قبل سعیدٍ ستّة، و مِن قبل زید سته فشهدوا انّهم سمعوا رسول الله صلی الله علیه و سلّم یقول لعلی یوم غدیر خم : « ألیس الله اولی بالمومنین؟ قالوا بلی قال: اللهم من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه »

... سعید بن وهب و زید بن یثیع روایت می کنند که حضرت علی علیه السلام در رحبه(محلی در کوفه) مردم را قسم داد به اینکه هر کس فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم را در غدیر خم شنیده است بپا خیزد. پس از جانب سعید بن وهب شش نفر و از جانب زید بن یثبع نیز شش نفربرخاستند و شهادت دادند که از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم شنیده اند که در مورد علی علیه السلام در روز غدیر خم فرمود : آیا خداوند بر مومنین اولی نیست؟ گفتند : بلی. فرمود : خدایا هر کس که من مولای او هستم علی نیز مولای اوست. خداوندا دوست بدار کسی که او را دوست می دارد و دشمن بدار کسی که با او دشمنی کند.(مسند امام احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۲۶۲)

دوشنبه, 04 تیر 1403 11:14

درس هایی از غدیر (۱و۲)

نوشته‌شده توسط

درس هایی از غدیر (۱)

نکاه ما به «واقعه غدیر» نگاهی است فرازمانی، درس آموز و عبرت آمیز، نگاهی که غدیر را در صحرای تفتیده « جحفه » و سرزمین حجاز محدود نمی سازد و سابقه درخشانش را در فراموشکده تاریخ، بایگانی نمی کندبلکه غدیر را در همه زمان ها و در هر عصر و نسل در جریان می بیند.

تنها با این نگاه می توان از غدیر درس ها آموخت و عبرت ها اندوخت. درس هایی که برخی از آنها از این قرارند :

۱. انتصاب وحیانی:

حادثه غدیر، به روشنی نشان داد که امر وصایت و خلافت یعنی جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم  نیز مانند رسالت و نبوت خود پیامبر، انتصاب الهی است نه انتخاب مردمی یعنی باید از جانب خدا تعیین شود نه از سوی مردم. بنابراین در نظام ولایی و حکومت دینی، اصل بر خدا محوریاست و نه دموکراسی و مردم سالاری غیر دینی؛ نظر مردم مادامی ارزش دارد که مخالف حکم خدا نباشد.

۲. ولایت الهی و مدیریت علوی :

واقعه غدیر نشان داد که حاکمیت و سرپرستی جامعه، متعلق به خداوند متعال است و این حق را به برخی از بندگان و اولیای خاص خود می دهد و به یفین، رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم دارای این ولایت بود و در مراسمی خاص و پر شکوه مردمی، ولایت خود، مدیریت و رهبری جهان اسلام را به حضرت علی علیه السلام تنفیض کرد.

نخست پرسید : « ألستُ أولی بکم من أنفسکم » آیا من برای شما از خود شما برتر و اولی نیستم؟! و پس از گرفتن اقرار همگانی، اولویت خود را به علی داد و فر مود: « من کنت مولاه فهذا علی مولا ». آن حضرت با این جمله زیبا و تکرار کلمه مولی، سرپرستی، حاکمیت و ولایت مردم را به او واگذار کرد.


۳. جایگاه و اهمیت عید غدیر:

امام صادق علیه السلام از قول پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم فرمودند: روز غدیر خم از بهترین اعیاد امت من است و آن روزی است که در آن خداوند به من فرمان داد که برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان پیشوا بر امتم نصب نمایم تا پس از من به واسطه او هدایت شوند و آن روزی است که خداوند در آنف دین را کامل و نعمت خویش را بر امّت من تمام کرد و آیین اسلام را برای آنان پسندید.(الغدیر، ج۱، ص ۵۲۸)

۴. ولایت علی علیه السلام مظهر اکمال دین

کفار از آغاز رسالت، به سقوط دین محمد صلی الله علیه و اله و سلم دل بسته بودند بدین منظور، نخست با جنگ ها و غزوه های پیوسته و سنگین به مبارزه برخاستند ولی به نتیجه ای نرسیدند در مرحله دوم امیدوار بودند که از راه سازش از پیشرفت و توسعه آن پیشگیری کنند. ولی با قاطعیت پیامبر و استقامت او و یارانش به اهداف خود نرسیدند و نا امید شدند. آخرین امیدی که برای نابودی اسلام داشتند وفات یا شهادت شخص پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بود.

ولی آنها دیدند که خدای سبحان برای ادامه و آینده این آئین کسی را نصب کرد که قائم مقام رسول خداست و از نظر علم، تقوا، قدرت و عدالت در میان مسلمانان بی نظیر و در حفظ و حراست دین و تدبیر امور مختلف آن و ارشاد امت اسلام همچون رسول خدا عمل می نماید تا حدی که هیچ زمینه ای برای آرزوهای شوم کفار باقی نمانده.

۵. غدیر مبنای وحدت

رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم پس از معرفی امام علی علیه السلام به عنوان ولی و جانشین خود، مردم را جهت بیعت با وی فرا خواند؛ جمع حاضر با دستور پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم با علی علیه السلام بیعت کردند یعنی پیمان بستند که پیرو باشند و در مقابل او به نظر خود عمل نکرده و راه خود را از او جدا نکنند.

نظر همه امت از زبان یک شخص اظهار شود و آن زبان گویای علی علیه السلام است که نظر او نظر خدا استو دست بیعت دادن با علی علیه السلام دست بیعت با خداست. پس پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم با دعوت مردم به بیعت با علی علیه السلام در واقع ولایت علی را محور وحدت قرار داد و آنها را به یک نقطه متوجه ساخت و از تفرقه و اعمال سلیقه و نظریه پردازی های شخصی بازداشت.

 

درس هایی از غدیر (۲)

۱. غدیر توجه دادن به مبنا و ملاک مشروعیت و صحت حکومت در اسلام است.

در دنیای غرب و علوم سیاسی رایج، ملاک مشروعیت نوع حکومت و مشروعیت زمام داران، خواست مردم است. یعنی آن حکومتی صحیح است که مردم آن را بخواند و پسند کنند و کسانی حق حاکمیت بر جامعه را دارند که مردم آنها را بخواهند و قوانینی خوب هستند که عموم مردم آنها را قبول داشته باشند و بپسندند. اما در مکتب غدیر، ملاک مشروعیت حکومت، الهی است یعنی آن نوع حکومتی مشروعیت دارد و مورد قبول است که سمت و سوی الهی داشته باشد. البته سمت و سوی الهی داشتن به معنای این نیست که حکومت تنها باید به جنبه های اخروی و معنوی حیات بشر توجه کند بلکه به معنای این است که ساختار حکومت باید به گونه ای طراحی شود که تمام جنبه های حیات انسان و تمام ابعاد وجود او را به آن شیوه ای که نوع خلقت و فطرت او اقتضاء می کند مورد توجه قرار دهد و به هر بُعدی از ابعاد انسان به آن میزانی که لازمه وجود او است بپردازد و هیچ بُعدی را از قلم نیندازد. البته جهت گیری اصلی در تمام این پرداختن ها و توجه کردن ها بایستی ناظر به حیات معنوی و روحانی و اخروی انسان باشد و این مساله اصل قرار بگیرد و بقیه امور، فرع بر آن باشند. بنابراین آنچه گفته می شود که « ملاک مشروعیت حاکمان، الهی است » به این معنا است که « کسانی حق حاکمیت بر جامعه را دارند که اولاً حقیقت وجود انسان و ابعاد مختلف وجودی او را به درستی بشناسند و ثانیاً توانایی برقراری حکومتی با شرایط بالا را داشته باشند. »


۲.فضائل و کمالات رهبری امت

خداوند متعال برای جانشینی و رهبری مردم پس از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فردی را برگزید که دارای علم و  آگاهی وسیع و تقوای شدید و شجاعت عظیم و مدیریتی والا بود. با انتخاب امام علی علیه السلام در این جایگاه، اینگونه می توان درس گرفت که رهبر جامعه باید دارای چنین فضایل و کمالاتی باشد تا بتواند جامعه را به سمت اهداف الهی رهنمون باشد. رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم در غدیر علی علیه السلام را به عنوان داماد یا پسر عموی خود معرفی نفرمود یا آنکه بخواهد همچون عرب جانشینی برای خود معین سازد بلکه رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم از رسالت عالی انسان، فرمان برداری از خدا، صداقت، امانت، درستی و راستی سخن به میان اورد و خطاب به مردم فرمود : « آیا من در این امور از عبودیت و صداقت و طهارت و ... بر شما اولویت ندارم؟ » همه با یک زبان گفتند : « آری شما اولی از ما بر ما هستید. »و بدین وسیله به ما آموختند یکی از ملاک های رهبری و پیشوایی، دارا بودن این کمالات و فضائل است. آری درس غدیر برای بشریت، درس گزینش شایسته ها و شایسته سالاری و دفن قوم سالاری و افتخار تبارگرایی و منسوخ ساختن سیاست نژاد پرستی و بنیاد نهادن  سیاست بر محور فضیلت و شرافت هاست.

 

۳. نیازهای جامعه

اسلام آیینی است که به نیازها و خواسته های مشروع اجتماعی انسان پاسخ گفته و آنها را به فراموشی نسپرده است. اگر در جامعه حکومت و رهبر وجود نداشته باشد، طبیعی است که جامعه دچار اختلال و هرج و مرج گردد. نتیجه رها بودن انسان و عدم حاکمیت قانون بر جامه نیز هرج و مرج است. در حالیکه یکی از اهداف اساسی حکومت، ایجاد نظم و امنیت در جامعه و جلوگیری از درگیری و آشوب است. نگاهی اجمالی به احکام و قوانین اسلامی حاکی از آن است که ماهیت این احکام به گونه ای بوده که اجرای آنها تنها در سایه ایجاد حکومت و وجود رهبر شایسته میسّر است، به تعبیر امام راحل: « مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجراییه و مجری احتیاج دارد. به همین جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون، یعنی احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. »

دوشنبه, 04 تیر 1403 11:10

آشنایی با غدیر (۱و۲)

نوشته‌شده توسط

 آشنایی با غدیر (۱)

روز غدیر چه روزی است؟

وقتی که حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم به همراه زائران خانه خدا از سفر حج به منزلشان بر می گشتند در منطقه غدیر خم که محل جدا شدن مسافران مصر، عراق، شام و مدینه بود، همه را به خاطر آیه ای که درباره کامل شدن دین خدا به ایشان نازل شده بود نگه داشت تا آیه را برای همه بخواند. حتی به کسانی که جلوتر رفته بودند گفتند برگردند و منتظر بمانند تا کسانی که عقب تر هستند به بقیه برسند.

چه آیه ای بر پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم  نازل شده بود که همه را برای آگاهی از آن در غدیر جمع کرد؟

فرشته وحی، جبرئیل از طرف خدا مامور شد تا به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم  بگوید که جانشین خود را به همه معرفی کن و اگر این کار را انجام ندهی، وظیفه پیامبری خود را تمام نکرده ای، مثل اینکه اصلا هیچ کاری نکردی.

چرا رساندن پیام خدا اینقدر مهم بود؟

چون جانشین پیامبر مثل خود پیامبر بر مردم ولایت دارد یعنی می تواند در امور دینی و غیره به آنها امر و نهی کند برای همین از اهمیت ویژه ای برخوردار است و مردم باید جانشین بعد از پیامبر را که فردی با تقوا، امانتدار، شجاع، راستگو و از همه مهم تر، انتخاب خدا باشد را بشناسند. اهمیت این کار از اینجا که پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم همه را در گرمای آفتاب برای رساندن پیام خدا نگه داشت، بیشتر مشخص می شود.   

وظیفه ما نسبت به غدیر چیست ؟        

ما برای اینکه سعادتمند شویم و در این دنیا فردی درستکار باشیم و در آخرت با امام علی علیه السلام همراه باشیم باید امامان خود را بشناسیم و از دستوراتشان پیروی کنیم و بدانیم تنها امامی که در زمان ما زنده است و ما می توانیم با او حرف هایمان را بزنیم و از او کمک بگیریم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الریف است و این را باید به همدیگر و همه کسانی که نمی دانند بگوییم.

آشنایی با غدیر (۲)

  • در روز غدیر چرا امام علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم انتخاب گردید؟

علم گسترده، عصمت و مصونیت از گناه و خطا از شرایط اصلی و اساسی امام است چون امام همه وظایف پیامبر را به جز دریافت وحی، داراست. شناسایی چنین فردی جز از راه وحی ممکن نیست. از این جهت شیعه بر اساس آیات و روایات متعدد، معتقد است که مقام امامت یک منصب الهی است و امام بایداز جانب خداوند منصوب و معیّن گردد و توسط شخص پیامبر یا امام قبلی به مردم معرفی شود. تنها خداست که می تواند فرد دارای صلاحیت برای امامت را از میان انسان ها بشناسد و هیچ کس حتی پیامبر و امام هم در انتخاب امام دخالت ندارند.

بر همین اساس تعیین امام علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در روز عید غدیر توسط خود خدای تعالی صورت گرفته و نقش پیامبر، تنها ابلاغ این انتخاب و تعیین الهی به مردم بود. از جمله آیاتی که در قرآن کریم در این باره آمده است می توان به این دو آیه اشاره کرد :

آیه تبلیغ(67 مائده) یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک ...

آیه اکمال(3 مائده) الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ...

  • چرا مراسم بیعت مردم با امام علی علیه السلام به نام غدیر معروف شد؟

چون همه مسلمانانی که از حج بر می گشتند در محلی به نام غدیر خم به دستور پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم جمع شدند و ایشان امام علی علیه السلام را به دستور خدا به عنوان جانشین خود معرّفی کردند.

  • آیا در غدیر خم فقط مردها با امام علی علیه السلام بیعت کردند یا زن ها هم بیعت کردند؟

ابتدا مردها خدمت حضرت آمده با حضرت دست می دادند و می گفتند : « السلام علیک یا امیر المومنین » پس از بیعت مردان امام علیه السلام جلوی خیمه نشستند و تشت آبی را مقابل آن حضرت گذاشتند و امام علیه السلام دست مبارکشان را در اب فرو بردند و آنگاه زنان می آمدند و دست در آب زده و می گفتند : « السلام علیک یا امیر المومنین » و به این ترتیب زنان نیز با امام شان بیعت کردند.

 

یکشنبه, 03 تیر 1403 05:11

پاسخ به شبهات وهابیت پیرامون غدیر خم (۱و۲)

نوشته‌شده توسط

پاسخ به شبهات وهابیت پیرامون غدیر (۱)

شبهه : چرا حضرت علی (ع) در هیچ کجای تاریخ ( حتی در کتب شیعه ) نفرمودند که : مردم در غدیر خم با من بیعت خلافت کردند . 

به خصوص پس از فوت عثمان که تمام دعواها بر سر خلافت حضرت علی بود ؟

پاسخ: این شبهه دروغی بیش نیست، چراکه امیر مؤمنان علیه السلام در موارد بسیاری به حدیث غدیر اشاره کردند، ما به طور نمونه با استفاده از منابع معتبر شیعه و اهل سنت به بعضی از آن موارد اشاره می کنیم:


۱ . احمد بن حنبل در مسندش با سند صحیح نقل می‌کند.

ابوطفیل می گوید : حضرت علی علیه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : سوگند می‏دهم هر مرد مسلمانی که غدیر خم را به خاطر دارد و سخنی را که در آن روز از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیده است ، از جا برخیزد . سی تن از مردم برای اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعیم گفته است که افراد بسیاری‏ شهادت دادند ـ و اعلام کردند آن هنگام که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دست امیر المؤمنین علی علیه السّلام را به دست مبارک خود گرفت خطاب به مردم فرمود :

آیا می‌دانید که من شایسته‌تر به مؤمنان از خود آنها می‏باشم ؟ همگی فرمایش رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را تصدیق کردند . رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود :

هر کس من مولای او هستم ،‌ این [علی] مولای او است ، پروردگارا ! دوست علی را دوست بدار ، و دشمن علی را دشمن بدار .

 (مسند احمد ، ج ۴ ، ص ۳۷۰ ، ح ۱۹۸۲۳)


۲ . احمد بن حنبل در جای دیگر از مسندش می‌نویسد:

سعید بن وهب گوید: حضرت علی علیه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم سخنی در حق من از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیده است از جا برخیزد . در این هنگام پنج تن و یا شش تن برخاستند و گواهی دادند که آنان در آن روز از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در محل غدیر شنیدند، خطاب به مردم فرمود: هر کس من مولای او هستم ، این علی نیز مولای اوست. (مسند احمد ، ج ۵ ، ص ۳۶۶ ، ح ۲۳۸۰۸)

همچنین هفت روز پس از رحلت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله امیرالمؤمنین علیه‏السلام به مسجد آمدند و خطاب به مردم ضمن سخنانی فرمودند: «پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به حجه الوداع رفت و سپس به غدیر خم آمد و در آنجا شبیه منبری برای او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوی مرا گرفت و بلند کرد به حدی که سفیدی زیر بغلش دیده شد و در آن مجلس با صدای بلند فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ...» خداوند در آن روز این آیه را نازل کرد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً». (اثبات الهداه، محمد بن حسن حر عاملی، ج ۲، ص ۱۸، ح ۷۲)  .

بار اول که امیرالمؤمنین علیه‏السلام را به اجبار برای بیعت آوردند و حضرت امتناع کرد، در آنجا فرمود: «... گمان ندارم پیامبر (ص) در روز غدیر خم برای احدی حجتی و برای گوینده‏ای سخنی باقی گذاشته باشد. قسم می‏دهم کسانی را که از پیامبر (ص) در روز غدیر «من کنت مولاه فعلی مولاه...» را شنیدند که برخیزند و شهادت دهند». دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و به ماجرای غدیر شهادت دادند! (بحار الانوار،ج ۲۸،ص ۱۸۶؛ اثبات الهدی، ج۲،‌ص ۱۱۵) .

و این موارد تنها نمونه ای از ده ها موردی بود که استدلال حضرت به واقعه غدیر که در کتب معتبر ذکر شده است.

پاسخ به شبهات وهابیت پیرامون غدیر (۲)

شبهه دوم :

چرا در قرآن کریم ، صراحتا نام حضرت علی به عنوان خلیفه و جانشین نیامده ؟ لااقل چرا در قرآن کریم یک آیه وجود ندارد که ای پیامبر ، امر تعیین خلیفه و جانشین به عهده و وظیفه توست

هرچند جواب در این باره بسیار است اما به طور خلاصه جوابی را از امام صادق علیه السلام نقل می کنیم: ابوبصیر می گوید : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : مردم می گویند : چرا نام علی و اهل بیت ایشان در کتاب خدا نیست؟ فرمود: به آنان بگو نماز بر رسول خدا (صلی الله علیه و اله) نازل شد ولی خداوند رکعات آن را که سه یا چهار تاست در کتابش نام نبرد، تا آنکه رسول الله (صلی الله علیه و اله) آن را برای مردم تفسیر کرد و … (کافی ، ج ۱ ، ص ۲۸۶)
قرآن کتابی است که به بیان کلیات می پردازد نه جزئیات ، اصل امامت به صراحت در قرآن ذکر شده است اما جزئیات و مصادیق آن به صراحت نیامده است وتبیین جزییات را به عهده پیامبرصلی الله علیه و آله نهاده شده است (سوره نحل آیه 44 و 64 )
خب پیداست اگر نام حضرت علی در قرآن برده میشد و با توجه به اینکه خیلی از منافقین و مسلمان نماها از حضزت علی کینه بدر ، حنین، خیبر را در دل داشتند دست به تحریف قرآن میزدند که این خیلی خطرناک است و اسلام در خطر نابودی قرار میگرفت.

شبهه سوم :

چرا در خصوص این موضوع مهم پیامبر اسلام از کلمه مولی استفاده می کند که حدود ۲۷ معنی مختلف می دهد و جالب اینجاست که حتی یکی از این ۲۷ مورد معنای خلیفه و جانشین و اولی الامر نمی دهد ! در حالیکه در لسان عرب برای این موضوع مهم کلمات فراوانی مانند : مالک ، اولی الامر ، سلطان ، والی ، حاکم ، امام و . . . وجود داشته است .
 اولا سوال کننده  از یک طرف می گوید یکی از این ۲۷ مورد ، معنای خلیفه و اولی الامر را نمی دهد آنوقت در چند کلمه بعد می گوید لسان العرب معانی همچون اولی الامر را استفاده کرده است.
ثانیا پیامبراسلام در روز غدیر خم فقط از کلمه مولا استفاده نکردند بلکه از کلماتی مانند ولی هم استفاده کردند:در کتاب خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ، ج ۱ ، ص ۹۶ ، ح۷۹ با سند صحیح نقل شده است که پیامبر دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :من کنت ولیّه فهذا ولیّه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه
و اسنادی از حاکم نیشابوری و ابن کثیر دمشقی هم درباره صحیح بودن این حدیث آورده شد .
ثالثا حقیقت آن است که رسول خدا(صلی الله علیه و اله) با هر زبانى خلافت و امامت على(علیه السلام) را بیان کرد. مگر نه آن است که در روایات بسیارى با عنوان «خلیفه من» على(علیه السلام) را معرفى کرده است، پاسخ به آن روایات چیست؟
به عنوان نمونه چند مورد از روایاتى که رسول خدا(صلی الله علیه و اله) در آنها على(علیه السلام) را به عنوان خلیفه خود نام برده است از مصادر عامه بیان مى کنیم:
۱ـ تاریخ الامم والملکوک، حافظ ابن جریر الطبرى، ج۱، ص۵۴۱؛
۲ـ الکامل ، ابن اثیر، ج۲، ص۶۲؛
۳ـ کنز العمال، العلامه المتقى الهندى، ج۱۳، ص۱۱۴؛
۴ـ المستدرک على الصحیحین، الحافظ الحاکم النیشابورى، ج۳، ص۱۳۳؛
۴ـ التلخیص، الحافظ الذهبى (چاپ شده در حاشیه مستدرک حاکم)، ج۳، ص۱۳۳ .
اضافه بر اینها علامه امینى در روایت رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) لفظ «خلیفتى» را از منابع بسیار متعدد روایى، تفسیرى و تاریخى اهل سنت نظیر: مسند احمد حنبل، تفسیر کشف البیان ثعلبى، جمع الجوامع سیوطى وخصائص نسائى نقل مى کند که برای آگاهی بیشتر می توانید به کتاب ارزشمند الغدیر ج۲، ص۲۷۸ مراجعه بفرمایید.

شبهه چهارم :

ما می دانیم که بسیاری از مردم مدینه و قبائل اطراف در غدیر خم حاضر نبوده اند چرا پیامبر اسلام پس از بازگشت به مدینه از این تعداد برای حضرت علی بیعت نمی گیرند ؟
جواب :
اولا تقریبا تمام مردم مدینه در این قضیه حضور داشتند نسائی در سنن خود مینویسد:
عن جابر بن عبد الله قال: أذن فی الناس بالحج فلم یبق أحد یقدر على أن یأتی راکبا أو راجلا إلا قدم فتدارک الناس لیخرجوا معه حتى إذا جاء ذا الحلیفه وولدت أسماء بنت عمیس محمد بن أبی بکر فأرسلت إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال اغتسلی واستثفری بثوب ثم أهلی ففعلت.
جابر می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان سفر حج صادر نمود، کسی نبود که قدرت داشته باشد سواره یا پیاده در این حج شرکت کند مگر اینکه حاضر بود، و در میقات (ذو الحلیفه) حاضر شدند، اسماء دختر عمیس فرزندش محمد بن ابو بکر را به دنیا آورد، کسی را نزد رسول خدا فرستاد تا وظیفه اش را بداند، دستور داد تا غسل کند وخودش را بپوشاند و همراه شود.
(السنن الکبرى – کتاب الحج – المواقیت – إهلال النفساء – ح ۳۶۲۷ با سند صحیح)
ثانیاً در بیعت های مشابه، بیعت گیری فقط از حاضرین می شده است مانند بیعت مردم با رسول الله صلی الله علیه و آله در حدیبیه یا بیعت خلفا در ابتدای حکومت خود. ثالثاً امامت یک امر الهی است لذا نیازی نیست که حتما از همه مردم برای ایشان بیعت گرفته شود بخصوص که اکثر جمعیت مسلمانان در آن واقعه حضور داشتند و رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: «فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه؛ حاضرین به غائبین و پدر به فرزندش برساند تا روز قیامت». بیعت مردم یا عدم آن در مشروعیت آن نقشی ندارد.

یکشنبه, 03 تیر 1403 04:46

از غدیر تا موعود (۱و۲)

نوشته‌شده توسط

غدیر از آغاز خلقت تا ظهور و تا قیامت :

ضرورت : 

عالَم با غدیر آغاز شده و با غدیر ادامه دارد و با غدیر پایان می یابد، که همان محبت و ولایت محمد و آل محمد (علیهم السلام) است، و بر همین اساس مهمترین رسالت پیامبران ابلاغ پیام غدیر بوده است.
ما معتقدیم غدیر استمرار حلقه پیوند انسان با آفریدگار است که از روز اول بدان نیاز داشته و تا قیامت این روند ادامه دارد. غدیر پاسخ به منجی گرایی بشریت و پاسخ به درخواست «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیمَ» انسان است. در واقع انسان رهروِ راه کمال است با برنامه مدوّنِ الهی، که در غدیر تکمیل شد و پیشوای هدایتگر آن در غدیر معرفی گردید.
پس جا دارد بگوییم: غدیر بهترین شیوه بهره برداری از جهان هستی را در اختیار بشر قرار می دهد. غدیر شاقول الهی افکار است که در طول تاریخ تنها میزان سنجش از طرف پروردگار بوده است.

تعداد راویان و شرکت کنندگان:

نسبت به شرکت کنندگان در روز غدیر نقل های متفاوتی شده است. در سیره حلبیه گوید چون حضرت می خواستند از مدینه بیرون آیند جماعت هایی با پیامبر خدا از مدینه بیرون آمدندکه تعداد انها را غیر از خدا کسی نمی داند. گفته شده است: چهل هزار نفر. و گفته شده هفتاد هزار نفر و گفته شده نود هزار نفر و گفته شده یکصد و چهارده هزار نفرو یکصد و بیست هزار نفر و بیش از این مقدار هم گفته شده است. (سیره حلبیه - ج ۳)

علامه امینی در کتاب الغدیر تعداد شرکت کنندگان در روز غدیر را تا یکصد و بیست و چهار هزار نفر نوشته اند (الغدیر – ج۱ )

راویان بسیار از اهل سنت وتشیع حدیث گرانقدر غدیر را در کتابهای خود آورده اند. گرد آوری حدیث غدیر اثبات می کند که هیچ حدیث نبوی به اندازه حدیث غدیر روایت کننده ندارد. کتابهای بسیاری در باره بحثهای رجالی و تاریخی مربوط به سند حدیث غدیر نوشته شده که از مهمترین آنها می توان به کتابهای عبقات الانوار و الغدیر اشاره کرد.

علامه امینی در جلد اول الغدیر پس از جمع آوری اسامی ۱۱۰ نفر از بزرگان صحابه و هشتاد و چهار نفر از تابعین می فرماید: به اقتضای طبیعت حال تعداد این راویان باید چند برابر باشد،زیرا صحابیانی که این حدیث را شنیده اند بیش از صد هزار نفر بوده و طبعا هنگام بازگشت از سفر برای دیگران هم باز گو کرده اند. چون عادت مسافر نقل وقایعی است که در سفر شاهد آنها بوده.

معرفی:
می توان نتیجه گرفت که توحید از آغاز خلقت با آموزشِ فرستاده و نماینده خدا پایه گذاری شد، و ملائکه و انبیاء هم توحید را از چهارده معصوم (علیهم السلام) آموختند، و اوج این عظمت در غدیر اعلام شد. و چه زیباست که بگوییم: «کمال دین و نعمت و رضایت الهی که انسان از آغاز خلقت در انتظارش بود، با غدیر اعلام شد».
خداوند منّان سه تعبیر درباره بعثت ، غدیر و ظهور در قرآن آورده که این روند را به خوبی ترسیم می نماید: بعثت را منت خود بر خلق شمرده و فرموده: ﴿لَقَد مَنَّ الله عَلَی المؤمنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولاً﴾ (آل عمران: ۱۶۴)؛ و غدیر را کمال دین خود اعلام کرده و فرموده: ﴿الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم﴾ (مائده: ۳)؛ و ظهور را تابشِ نور الهی معرفی فرموده: ﴿وَ اَشرَقَتِ الاَرضُ بِنورِ ربِّها﴾ (زمر: ۶۹).
این مسیر از آغاز خلقت تا بعثت و از بعثت تا غدیر، مسیر خود را طی کرد تا به دوران بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) رسید. در واقع غدیر وصیتنامه اجرائی پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود که باید بعد از آن حضرت عملی می شد؛ و بالاترین واجب در روزگار فقدان نبی «امامت» بود که معنای دقیق جانشینی و خلافت به حساب می آمد. یعنی در غدیر مُبیِّن دین همانند مؤسِّس آن معرفی شد که مقام عصمت است. اکنون که پیامبر (صلی الله علیه وآله) از دنیا رفته باید این روند تا قُلّه خود پیش رود و اوج گیرد و هیچ مانعی - حتی اگر سقیفه باشد - نخواهد توانست مانع این پایه گذاریِ خلقت شود.
اگر در زمانی موقت، فتنه های سقیفه مغزها و افکار بشر را از راه راست بهشت منحرف کرد و امتحان الهی تحقق یافت؛ امّا اراده پروردگار بر اجرای امر خود درباره غدیر، پشتوانه ای است که در زمان ظهور خود را نشان خواهد داد آنجا که فرموده: ﴿کَتَبَ الله َلاَغلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلی﴾ (مجادله: ۲۱).
اکنون باید گفت:« ظهور »  انتهای تفصیلی صراط مستقیمِ غدیر و تجلّی کاملِ تعالیِ بشر است. اسلام بدون غدیر و غدیر بدون ظهور متجلی نمی شود. آن کمالِ اعلام شده در دین و آن نعمتِ به اوج رسیده در ولایت و آن مُهرِ رضایت ربّ در غدیر، جز با ظهور عملی نخواهد شد.
امام غدیر در روز ظهور آن پیشوای هدایتگری است که رسالت جهانیِ ختم نبوت را بر عهده دارد. آن برنامه مدون الهی در غدیر به دست او در روزگار ظهور متجلی می گردد. اوج پیوندِ انسان با آفریدگار در عصر ظهور خود را نشان خواهد داد که «مَتی تَرانا و نَراکَ وَ اَنتَ تَأُمُّ المَلَأ»(۱)، و اوست که واسطه بودن بین خدا و خلق را به همه نشان می دهد.
آن روز بهترین بهره برداری از جهان هستی به دست امامی آگاه از جزئیات جهانِ خلقت محقق می شود. آن روز اوجب واجبات که امامت است معنای عملی خود را نشان می دهد. آن روز مردم می فهمند که دیر زمانی است پاسخ به درخواست ﴿اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیمَ﴾ (حمد: ۶) را دریافت کرده بودند، ولی بدان توجه نداشتند.
آن روز وصیتنامه غدیریِ پیامبر (صلی الله علیه وآله) حقاً مورد عمل قرار می گیرد. آن روز تراز سنجش افکار، بی پرده درست را از نادرست تعیین خواهد کرد. آن روز توحید و خداشناسی توسط امامِ غدیر در گسترده ترین بازار علم بر عقول جهانیان عرضه خواهد شد؛ و آن روز است که باید با خط طلا بر سینه آسمان نوشت: «تجلی واقعی غدیر تنها در عصر ظهور است»!

انتظار:

امام زمان (علیه السلام) با پیام غدیر بپا می خیزد و با پیام غدیر حرکت می نماید و با پیام غدیر به پایان می رساند. دو آیه تبلیغ و اکمال در این آیه به ظهور می رسد که ﴿لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الاَرض﴾ (نور: ۵۵) این مفهوم بر همه روشن می شود که بعثت علتِ مُحدثه اسلام، و غدیر علت مُبقیه اسلام، و ظهور مُجدِّد و احیاکننده اسلام است. از همین جا معلوم می گردد که دستور ابلاغ غدیر تا قیامت، به معنای بقاء و ادامه راه انبیا تا روز ظهور و بعد از آن تا قیامت است.
در عصر ظهور معلوم خواهد شد که مردم چقدر نیاز به غدیر داشتند و چه چیزی را پشت پا انداختند. هم تکلیف غدیر با انسان ها و هم تکلیف انسان ها با غدیر، در آن روز روشن خواهد شد؛ و امام زمان (علیه السلام) مردم را متوجه فراموشی و از دست دادن غدیر می نماید.
همه اینها از آنجاست که در غدیر وعده ظهور داده شده، و وعده های روز ظهور هم اعلام شده که تحقق آن حتمی خواهد بود. سیمای موعود در بیست فراز از خطبه غدیر ترسیم شده که در عصر ظهور تحقق خواهد یافت. در غدیر دو حکومت با یک محور طراحی شد: علوی و مهدوی؛ که مردم قدر اوّلی را ندانستند، اما دومی را با زمینه هایی که غدیر برای پی ریزی حکومت واحد جهانی بر اساس عدالت به دست حضرت مهدی (علیه السلام) آماده کرده درک خواهند کرد.
و چه به جاست که بگوییم: غدیر از زمان وقوع تا ظهور به صورت گفتمان بوده، و در زمان ظهور گذشته از گفتمان به صورت اجرایی و عملی تحقق می یابد
.

منبع : سایت غدیرستان کوثر نبی  موسسه هنری فرهنگی غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و اله  اصفهان     پائیز ۱۳۹۱ - عیدغدیر ۱۴۳۳

از غدیر تا موعود (۲)

 غدیر پاسخ به منجی گرایی بشریت و پاسخ به درخواست «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیمَ» انسان است. در واقع انسان رهروِ راه کمال است با برنامه مدوّنِ الهی، که در غدیر تکمیل شد و پیشوای هدایتگر آن در غدیر معرفی گردید.
پس جا دارد بگوییم: غدیر بهترین شیوه بهره برداری از جهان هستی را در اختیار بشر قرار می دهد. غدیر معیار الهی افکار است که در طول تاریخ تنها میزان سنجش از طرف پروردگار بوده است.

اکنون باید گفت:« ظهور »  انتهای تفصیلی صراط مستقیمِ غدیر و تجلّی کاملِ تعالیِ بشر است. اسلام بدون غدیر و غدیر بدون ظهور متجلی نمی شود. آن کمالِ اعلام شده در دین و آن نعمتِ به اوج رسیده در ولایت و آن مُهرِ رضایت ربّ در غدیر، جز با ظهور عملی نخواهد شد.
امام غدیر در روز ظهور آن پیشوای هدایتگری است که رسالت جهانیِ ختم نبوت را بر عهده دارد. آن برنامه مدون الهی در غدیر به دست او در روزگار ظهور متجلی می گردد. اوج پیوندِ انسان با آفریدگار در عصر ظهور خود را نشان خواهد داد که «مَتی تَرانا و نَراکَ وَ اَنتَ تَأُمُّ المَلَأ»، و اوست که واسطه بودن بین خدا و خلق را به همه نشان می دهد.

آن روز وصیتنامه غدیریِ پیامبر (صلی الله علیه وآله) حقاً مورد عمل قرار می گیرد. آن روز تراز سنجش افکار، بی پرده درست را از نادرست تعیین خواهد کرد. آن روز توحید و خداشناسی توسط امامِ غدیر در گسترده ترین بازار علم بر عقول جهانیان عرضه خواهد شد؛ و آن روز است که باید با خط طلا بر سینه آسمان نوشت: «تجلی واقعی غدیر تنها در عصر ظهور است»!

روزگار ظهور میعادگاه منتظران غدیر است، حتی آنان که رفته اند زنده می شوند و باز می گردند تا از شهد شیرین غدیر با حضور صاحب آن لذت ببرند و این حق آنهاست. آنچه این انتظار را به اشتیاق رسانده، آن است که هیچ کس جز دورنمایی از عصر ظهورِ غدیر نشنیده است؛ و شنیدن کی بود مانند دیدن و زیستن در سایه سارِ امام غدیر!
و اما اینکه در عصر ظهور چگونه غدیر تجلی خواهد کرد؟ باید به یاد آوریم که غدیر همان برنامه مدوّن الهی برای سعادت همه بشر بود، که رکن آن اطاعت و پیروی از امام معصوم (علیه السلام) قرار داده شد. بنابراین سعادت بشر را با نگاهی عام و نگاهی خاص می توان نگریست.
در نگاه عام، همه جهاتی که برای نجات و سعادت همه ملت ها از همه رنگ و نژاد و زبان و در هر زمان و مکانی لازم است، در غدیر نهفته و در عصر ظهور تجلّی تمام عیار می یابد. در تبیین این سعادتمندی، دلنوشته ها و ناگفته های بسیاری را می توان بر زبان آورد:
۱. اگر بگوییم حیات مادی و معنوی بشر تأمین خواهد شد، گزاف نگفته ایم.
۲. اگر بگوییم بشر در تعالی و رشد به اوج می رسد و نهایت قابلیت های خود را نشان می دهد، درست گفته ایم.
۳. اگر بگوییم بشر صراط مستقیم را پیدا می کند و از آن به سوی اهداف الهی حرکت می کند و از هر انحرافی مصون خواهد بود، به جا گفته ایم.
۴. اگر تعبیر کنیم که اسلام که اساس همه ادیان الهی است، در کامل ترین صورت خود متجلی خواهد شد، بیراهه نرفته ایم.
۵. اگر ادعا کنیم که شر و ظلم و فتنه در همه گونه های آن رنگ می بازد، و قبل از بهشتِ آخرت در این دنیا بهشت برقرار می شود، و همه موجودات با امنیّت تمام عیار زندگی می کنند، عین حقیقت را بر زبان آورده ایم.
۶. اگر بگوییم: عصر ظهور روزگاری است که خداوند از بندگانش راضی می شود و این رضایت نهایت مطلوب از بشر است، ادعای درستی است.
۷. اگر ادعا کنیم امام غدیر در عصر ظهور بهترین شیوه بهره برداری از جهان هستی را به همه نشان خواهد داد، درست گفته ایم.
۸. اگر بگوییم: با زعامت امام معصوم (علیه السلام) نورانیت زمین را فرا می گیرد، و جهان نور باران می شود و همه موجودات به این نورانیّت افتخار خواهند کرد، سخن درستی است.
و اما در نگاه خاص به سعادتمندی بشر در عصر ظهور، در جستجوی دو مسئله خواهیم بود: یکی ابعاد گسترده سعادت بشر، و دیگری کارهای خاصی که برای سعادت بشر تحقق می یابد.
اما ابعاد گسترده سعادتمندی بشر که آمیخته ای از ابعاد فکری و جسمانی و ابعاد دنیایی و آخرتی انسان است، در جهات بسیاری قابل شمارش است
اما ابعاد گسترده سعادتمندی بشر که آمیخته ای از ابعاد فکری و جسمانی و ابعاد دنیایی و آخرتی انسان است، در جهات بسیاری قابل شمارش است که مواردی از آنها را بر می شماریم:


عدالت:
برقراری عدالت از همه زاویه های مؤثر در حیات مادی و معنوی بشر، یکی از ثمرات تجلی غدیر در عصر ظهور است. شکی نیست که باید مسئله ریشه کن کردن ظلم را مقدمه ای برای تثبیت عدالت در نظر گرفت، و بلکه اولین گام در این راه است.
در یک نگاه، تحقق جهان شمولی عدلِ غدیر در عصر ظهور خواهد بود، که طعم آن را همه انسان ها و حتی حیوانات و گیاهان، بلکه همه موجودات خواهند چشید.
از سوی دیگر، نظم عمومی جهان و طبعاً وحدت معقول اقشار مختلف مردم در ابعاد مختلف، بر محور اوامر الهی و بر اساس دستورات ولی الله الاعظم و برادری و محبتِ حاکم بین مردم است، که همه اینها نتیجه عدالت واقعی خواهد بود.
تجلی ارزش های اخلاقی و انسانی و عمل به انصاف و مروت، ابعاد دیگری است که در سایه عدل، خود را نشان خواهد داد. با عدالت علوی در عصر مهدوی ترس مردم از یکدیگر رخت بر می بندد و فقط ترس از خدا می ماند.


عقل:
رشد عقل ها و بالا رفتن سطح فکرها و درک و فهم بالای مردم از مسائل مختلف، یکی دیگر از اثرات تجلی غدیر در عصر ظهور خواهد بود؛ به گونه ای که عقول قابلیت درک غدیر را پیدا کنند و لیاقت درک غدیر را در خود بیابند، تا بتوانند لذت حضور در پیشگاه امام غدیر را احساس نمایند.


علم:
نجات از جاهلیت در انواع آن و هدایت به راه درست در سایه علم صحیح و رسیدن به صراط مستقیم با یقین و اطمینان قلبی، همه از ره آوردهای عصر ظهور و تجلّی تمام نمای غدیر در آن است.
در همین زمینه مسئله رشد علوم و دست یافتن سریع به سخن حق در هر موضوعی، و قرار گرفتن پایه های فکری صحیح در هر زمینه ای، راه میان بری است که سعادتمندی بشر را با سرعت یک بر هزار به نتیجه می رساند.


دین:
﴿اِنَّ الدّینَ عِندَ الله الاِسلامُ﴾ (آل عمران: ۱۹)، ﴿وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الاِسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرینَ﴾ (آل عمران: ۸۵).
شاید بتوان ادعا کرد سرآمد همه آرزوها و پیشگویی هایی که در عصر ظهور تحقق می یابد و حقیقت غدیر نیز همان است، چیزی جز حاکمیت دینِ الهی به دست امام الهی نباشد. از روز آغاز حضور انسان در زمین، حسرت این آرزوی زیبا بر دل ها مانده تا عصر مهدوی که وعده پروردگار تحقق یابد و همه زمین یکپارچه غدیر شود.
زدودن شبهات از یک سو و بر طرف کردن پیرایه ها از دین الهی از سوی دیگر، اولین گام هایی است که دین خالص را به همه نشان خواهد داد، و این جز به دست مقام عصمت نمی تواند تحقق پذیرد. چنین اقدامی آنگاه عملی خواهد شد که دشمنان دین همگی ذلیل شوند و قدرت سخن و خودنمایی نداشته باشند، و بساط نفاق برچیده شود و اهل حق غالب باشند، و مردم خضوع در برابر فرامین الهی و نماینده خداوند را پذیرفته
باشند و نیاز مردم به دین الهی برایشان روشن باشد.
آن روز است که با حاکمیت دین در جای جای زندگی مردم و در اجتماعی که بر آنان حاکم است و در آن زندگی می کنند، توحید و یکتاپرستی در معنای صحیح آن و حقایق ایمان در ابعاد گسترده اش و معارف دین در فصول مختلفش مطرح خواهد شد. آن روز است که با حضور دینِ بر مبنای غدیر زمینه گناهان برچیده می شود و نفوذ شیطان قطع می گردد، و معنای وسیع دین برای همه معلوم می شود و انسان ها لذت دینداری را می چشند.

منبع :
 سایت مؤسسه هنری فرهنگی غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و اله .  بخش غدیر در سیره حضرت مهدی علیه السلام  اسم مقاله : عصر ظهور تجلیگاه غدیر . هیأت تحریریه مؤسسه . اصفهان . پائیز ۱۳۹۱، ۱۴۳۳ق .

 

روزی که توبه آدم (علیه السلام) قبول شد

شب عرفه جبرئیل مناجاتی را به حضرت آدم آموزش داد. مناجاتی که نقش بسزایی در قبول توبه او داشت. در روز عید قربان هم توبه حضرت آدم به برکت کلماتی خاص مورد پذیرش الهی قرار گرفت؛ آن دعا و آن کلمات چه بود؟

حضرت آدم (علیه‌السلام) چهل روز از دوری بهشت گریه کرد. بعد از چهل روز جبرئیل نازل شد و به وی گفت: چرا گریه می‌کنی؟ حضرت آدم جواب داد: چرا گريه نكنم، در حالي كه از جوار خداوند به اين دنيا فرود آمده ام؟ جبرئیل گفت: به درگاه خدا توبه كن و بسوي او بازگرد. حضرت پرسید: چگونه؟ جبرئیل جواب داد: آدم برخیز. سپس حضرت آدم را در روز هشتم ذی‌الحجه به منی برد و شب را در آنجا ماند. وقتی ظهر روز عرفه رسید، به حضرت آدم دستور داد تا غسل کند. حضرت آدم چنین کرد و بعد از نماز عصر جبرئیل دعایی را به حضرت آدم آموزش داد. او نیز آن را خواند:

"سُبْحَانَكَ‏ اللَّهُمَ‏ وَ بِحَمْدِكَ‏ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ اعْتَرَفْتُ بِذَنْبِي فَاغْفِرْ لِي إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
سُبْحَانَكَ‏ اللَّهُمَ‏ وَ بِحَمْدِكَ‏ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ اعْتَرَفْتُ بِذَنْبِي فَاغْفِرْ لِي إِنَّكَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ اعْتَرَفْتُ بِذَنْبِي فَاغْفِرْ لِي‏ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيم[۱]

خدایا پاک و منزهی تو و تورا شکر می‌کنم. هیچ خدایی جز تو نیست. من عمل بدی انجام دادم. و به خودم ظلم کردم. و به گناهم اعتراف می‌کنم. پس مرا ببخش که همانا تو بخشنده و مهربانی.
خدایا پاک و منزهی تو و تورا شکر می‌کنم. هیچ خدایی جز تو نیست. من عمل بدی انجام دادم و به خودم ظلم کردم و به گناهم اعتراف می‌کنم. پس مرا ببخش که همانا تو برترین بخشندگان هستی.
خدایا پاک و منزهی تو و تورا شکر می‌کنم. هیچ خدایی جز تو نیست. من عمل بدی انجام دادم و به خودم ظلم کردم و به گناهم اعتراف می‌کنم. پس مرا ببخش که همانا تو توبه‌پذیر و مهربان هستی.
تا غروب روز عرفه حضرت آدم در عرفات ماند و سپس راهی مشعر شد. صبح عید قربان در مشعر خداوند کلمات را به وی آموزش داد و به برکت این کلمات خدا توبه حضرت آدم را پذیرفت.

کلماتی که حضرت آدم خداوند را به آن قسم داد، چه بود؟
خداوند در قرآن کریم به این کلمات و نقش آنها در پذیرش توبه حضرت آدم اشاره کرده و فرموده است: فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ‏ [بقره/۳۷] سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد.
در تفسیر "کلمات" از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سؤال شد و پیامبر آن کلمات و دعای حضرت آدم را چنین بیان کردند: سَاَلَ به حقّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَة وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ اِلَّا تُبْتُ عَلَیَّ فَتَابَ عَلَیْهِ[۲]، یعنی خدایا از تو می خواهم به حق پیامبر اکرم ، امیر المومنین ، فاطمه، حسن و حسین که توبه ی مرا بپذیری. سپس خداوند توبه‌اش را پذیرفت.
 
بنابراین روز عرفه روز توبه و تضرع به جانب خدا و اعتراف به گناهان است و به دنبال چنین پشیمانی و تصمیم بر ترک گناه است که خداوند به برکت اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) توبه گناهکار را می‌بخشد و چه عیدی‌ای بهتر از پاک شدن گناهان.

 

پی‌نوشت
[
۱] . قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي، ج‏۱، ص: ۴۵.
[
۲] . جلال‌الدین سیوطی، الدرّ المنثور، ج۱، ص۶۰ ـ ۶۱.

 

 

فضیلت های عید قربان

 

در روز عید قربان رحمت خاص الهی در پرتو فضائل معنوی و انسانی که آموزه های وحیانی در اعمال عید قربان تدارک دیده اند شامل حال مسلمین می شود

با نزدیک شدن به عید قربان در دهم ذی الحجه خالی از لطف نیست فضائل معنوی این عید بزرگ اسلامی تبین شود. اساسا کلمه عید از عُود به معنای برگشتن است، زیرا در این روز رحمت خاص الهی سوی مردم بر می‌گردد و در حقیقت با برگشت رحمت خاص الهی در پرتو اعمال تدارک دیده شده توسط آموزه های وحیانی در عید قربان، شادی به همه مسلمین چه فقیر چه غنی بر می‌گردد، همچنانکه در دعای قنوت نماز عید قربان این سرور شادی منتسب به خدای رحمان شده بیان می شود كه: «الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِینَ عِیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ مَزِیداً [1] خدایا تو این روز براى مسلمانان عید قرار دادى و براى محمد اندوخته و ارجمندی و زیادت گردانیدى».

از فضائل معنوی منحصر به فرد در عید قربان همان گونه که از نام این عید پیداست فضیلت قربانی کردن است، برای حاجیانی که حج تمتع بجا می‌آورند واجب است در روز عید قربان در سرزمین منی قربانی کنند [2] غیر از آنان دیگران نیز می توانند در این روز از فضیلت و ثواب قربانی کردن بهرمند شوند.

قربانی کردن از آموزه های دینی است که فضائل و حکمت های متعالی را خود دارد از جمله:

۱- مبارزه و قطع تعلقات مادی و نفسانیمراسم قربانی در روز عید قربان، سمبلی از قربانی کردن هوای نفس و نفس اماره است. همچنانکه دستور خداوند متعال به حضرت ابراهیم (علیه السلام) در مورد ذبح حضرت اسماعیل (علیه السلام) برای قطع تلعقات غیر معنوی بوده تا آن‌ حضرت در سایه قربانی کردن با تعلّق نفس یعنی حُبّ و دوستی فرزند مبارزه کند و با اطاعت از فرامین الهی تعلّقات نفسانی را ریشه کن کند،تا منزلت آنان نزد خداوند متعال والاتر شود، قربانی کردن دیگران نیز در همین راستا نوعی مبارزه با نفس در جهت زدودن تعلّقات و وابستگی‌های دنیایی، مادی و رستگاری از زندان دنیاپرستی و مال‌دوستی است.

۲- قرب الهی با کسب تقوا الهیاساسا اطاعت از فرامین الهی باعث قرب الهی با کسب تقواست، چنانکه  قرآن مجید در بحث تقوای الهی به سبب اطاعت از فرمان قربانی تاکید می‌فرماید: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْکُمْ [حج/ ۳۷] نه گوشت‌ها و نه خون‌هاى آنها، هرگز به خدا نمی‌رسد. آن‌چه به او می‌رسد، تقوا و پرهیزگارى شماست...» اساسا خداوند متعال نه جسم است و نه مطلقا احتیاجاتی دارد که نیازى به گوشت قربانى داشته باشد خداوند متعال بی‌ نیاز از هر جهت است و تنها هدف خدا از فرمان قربانی آن است که مسلمانان با پیمودن مدارج تقوا در راه تعالی قرار گیرند و روز به روز به اهداف الهی نزدیک‌تر شوند، چه اینکه همه فرامین عبادی کلاس‌هاى تربیتی در حوزه اخلاق اند. فرمان قربانى کردن نیز، درس‌های گران قدری از فضائل ایثار، فداکارى و آمادگى براى سربازی در راه اهداف والی توحیدی را در بردارد.

۳. اطعام مستمندان و کمک به آنانبحث فضائل انسانی با کمک به نیازمندان از مباحث کاملا اشکار در اهداف دستور الهی قربانی است، چنانکه ایت الله العظمی مکارم شیرازی تاکید دارند: «از آیات قرآن کریم استفاده می‌شود: که از اهداف قربانى کردن این است که گوشت آن به مصرف‌هاى لازم برسد هم قربانى کننده از آن استفاده کند و هم قسمتى را به فقیران نیازمند برساند».[5]
بر مبنای فضیلت کمک به مستمندان که قرآن نیز بر آن تاکید دارد، مسئولان و برگذار کنندگان حج به هیچ عنوان حق ندارند قربانى ها حج تمتع بر روى زمین بیندازند تا گندیده شود و یا در زیر خاک‌ دفن کنند، بلکه گوشت‌های قربانی مراسم حج باید به مصرف افراد نیازمندان برسد ولو اینکه مسئولان حج مجبور شوند آن را به مناطق دیگر حمل کنند و در اختیار نیازمندان قرار دهند.

در بحث قربانی کردن با معنویات اسلامی آنچنان فضیلت نهادینه شده که امام صادق (علیه السلام) تاکید فرمودند: «خداوند در اوّلین قطره كه از خون قربانی به زمین می ریزد صاحب آن را بیامرزد» [4] فضائل معنوی و انسانی که به موجب آموزه های وحیانی در عید قربان برای تعالی مسلمین در نظر گرفته شده، چه در ایام حج یا خارج از ایام حج برای مسلمانی که مشرف به حج تمتع نشده اند بسیار گسترده تر از ان است که در این نوشتار بگنجد.

پی‌نوشت:

[1]. شیخ صدوق،  من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین،ج‏۱، ص: ۵۱۳.
[2].
موسوی شاهرودى، سید مرتضى، جامع الفتاوى (مناسک حج)، ص ۱۹۳و ۱۹۵، نشر مشعر، قم، چاپ سوم، ۱۴۲۸ق؛ حسینی خامنه‌ای، سید علی، مناسک الحج، ص ۱۳۱، نشر مشعر، قم، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.‌
[3].
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۱۴، ص ۸۲، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
[4].
صدوق، علل الشرائع، دارالبلاغه، قم، ص ۴۳۷.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی الباقر علیه‌السلام

السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنا فداک

۱. جستاری در زندگی‌نامه امام باقر علیه‌السلام

۲. تولد و نسب

محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب مشهور به امام محمدِ باقر، پنجمین امام شیعیان اثناعشری در اول رجب سال ۷۵ قمری در مدینه به دنیا آمدند.[1]

پدر گرامی آن حضرت امام سجاد علیه‌السلام و مادرشان فاطمه دختر امام حسن علیه‌السلام است.[2] مادر امام باقر علیه‌السلام از راویان حدیث است و در خاندان امام حسن (علیه‌السلام) در صداقت و راستگویی بى‌نظير و نخستين زن علويه است كه فرزند علوى به دنيا آورده است[3] و امام صادق درباره ایشان می‌فرمایند: «کانَتْ صِدِّیقَةً لَمْ تُدْرَکْ فِی آلِ الْحَسَنِ امْرَاَةٌ مِثْلُهَا؛ او صدیقه‌ای بود که در خاندان امام حسن (علیه‌السلام) زنی هم‌تراز او وجود نداشت»[4]

ازدواج امام سجاد علیه‌السلام با مادر امام باقر علیه‌السلام اولین ازدواج یک علوی با علوی دیگر بود[5] و باعث شد نسل ائمه از امام باقر (علیه‌السلام) به بعد، از طرف مادر از امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) و از طرف پدر از امام حسین (علیه‌السلام) باشد و به همین سبب به امام باقر (علیه‌السلام) لقب «هاشمیٌ بین هاشمیَّیْن»، «عَلَویٌّ بین علویَّیْن» و «فاطمیٌ بین فاطمیَّیْن» داده‌اند.[6]

۳. کنیه‌ها و القاب

کنیه آن حضرت «ابوجعفر»[7] است و در منابع روایی گاهی از ایشان با عنوان «ابوجعفر اول»[8] یاد می‌شود تا با «ابوجعفر ثانی»[9] که اشاره به امام جواد علیه‌السلام دارد، متمایز شوند.[10]

القاب مشهور آن حضرت «باقر»، «هادی» و «شاکر» است[11] که در این میان مشهور‌ترین آنها «باقر» است و در روایت است که در تورات حضرت موسی علیه‌السلام با همین لقب به آن حضرت اشاره شده و به وجود ایشان بشارت داده شده است.[12]

واژه «باقر» اسم فاعل از ماده «بَقَرَ» است. این ماده در اصل به معنای «شکافتن همراه با توسعه دادن»[13] می‌باشد و به گاو هم که «بَقَر»[14] گفته‌اند، از بابت این است که زمین را شخم می‌زند و می‌شکافد. بر این اساس «باقر» به معنای «شکافنده و توسعه‌دهنده» می‌باشد.

اما وجه این که این لقب را به امام باقر علیه‌السلام نسبت داده‌اند این است که آن حضرت شکافنده و توسعه‌دهنده علوم امت اسلام بودند. ابان بن تغلب از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند که فرمودند:

«جابر بن عبد اللَّه انصارى آخرين فرد از اصحاب پیامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله بود كه زنده مانده بود و او مردى بود كه از همه بریده و دل تنها در گرو ما اهل بيت داشت؛ در مسجد پیامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله مي‌نشست و عمامه سياهى دور سر مي‌بست و دائم می‌گفت: «يا باقر العلم! يا باقر العلم!»

اهل مدينه مي‌گفتند: «جابر هذيان مي‌گويد» و او مي‌گفت: «نه! به خدا قسم هذيان نمي‌گويم؛ بلكه از پیامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله شنيدم که مي‌فرمود: «تو به زودی مردى از خاندان من را درک خواهی کرد كه همنام و هم شمائل من است و «يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ علم را به گونه‌ای عظیم مي‌شكافد و توسعه می‌دهد» اين است سبب آنچه مي‌گويم.»[15]

و شیخ صدوق (ره) از عمرو بن شمر روایت کرده، که گفت: «از جابر بن یزید جعفی سؤال کردم که برای چه امام محمّد باقر علیه‌السلام را «باقر» نامیدند؟»

گفت: به علّت آن که «بَقَرَ الْعِلْمَ بَقْراً أَيْ شَقَّهُ شَقّاً وَ أَظْهَرَهُ إِظْهَارا؛ علم را به گونه‌ای عظیم مي‌شكافد و به طور گسترده آشکار می‌سازد»[16]

و جابر بن یزید نقل می‌کند که جابر بن عبدالله انصاری برایم تعریف می‌کردکه «پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به من فرمودند: ای جابر! تو آن قدر عمر می‌کنی که فرزندم محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب را ـ که در تورات به «باقر» معروف است ـ درک خواهی کرد. وقتی او را دیدی سلام مرا به او برسان»

۴. تاریخ حیات امام باقر علیه‌السلام

بنا بر مشهورترین اقوال در مورد زمان ولادت و شهادت امام باقر علیه‌السلام، مدت عمر آن حضرت ۵۷ سال و مدت امامت ایشان ۱۹ یا ۲۰ سال (محرّم ۹۴ تا ربیع الاوّل یا ذی الحجه ۱۱۴) است. امام باقر علیه‌السلام چهار سال از دوران حیات جد خویش حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام را درک کردند؛ کما اینکه خود آن حضرت در روایتی در پاسخ به زراره به این امر تصریح فرموده‌اند.[17] ایشان همچنین در واقعه کربلا حضور داشتند؛ چنانچه خود بنا بر نقلی فرموده‌اند: «قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ علیه‌السلام وَ لِی اَرْبَعُ سِنِینَ وَ اِنِّی لَاَذْکرُ مَقْتَلَهُ وَ مَا نَالَنَا فِی ذَلِک الْوَقْتِ؛ من چهار ساله بودم که جدم حسین علیه‌السلام کشته شد و شهادت وى و اتفاقاتی که در آن زمان برای ما رخ داد را به یاد دارم.»[18]

ایشان همچنین در کاروان اسرای کربلا حضور داشتند و به همراه پدر گرامی‌شان امام سجاد علیه‌السلام و عمه گرامی‌شان حضرت زینب سلام‌الله‌علیها از کربلا به کوفه و از کوفه به شام منتقل شدند و بنا بر نقلی تاریخی در مجلس یزید پس از آن که امام سجاد علیه‌السلام با یزید به مشاجره پرداختند و او را رسوا و منکوب کردند، یزید بسیار عصبانی شد و با اطرافیانش درباره اسرا مشورت کرد و ایشان هم رای به کشتن تمام اسیران دادند. در این هنگام امام باقر علیه‌السلام برخاستند و در مقابل یزید ایستادند و شروع به صحبت کردند و پس از حمد و ثنای الهی در حالی که کودکی بیش نبودند با شجاعت تمام فرمودند:

«اطرافیان و اهل مجلس تو به تو مشورتی دادند که بر خلاف مشورت اطرافیان و اهل مجلس فرعون به فرعون در مورد موسی و هارون علیهماالسلام بود؛ زیرا آنان در مشورت به فرعون گفتند: «به آن دو (موسی و هارون) مهلت بده» ولی اطرافیان تو، تو را به قتل ما خاندان اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سفارش کردند و این امر علتی دارد!» یزید گفت: «علتش چیست؟» امام باقر علیه‌السلام فرمود: «إن أولئك كانوا لرشدة و هؤلاء لغير رشدة؛ و لا يقتل الأنبياء و أولادهم إلّا أولاد الأدعياء؛ آنان (اطرافیان فرعون) حلال‌زاده بودند و اینان (اطرافیان تو) حرام‌زاده‌اند؛ و همانا چنین است که پیامبران و فرزندان پیامبران را جز حرام‌زادگان نمی‌کشند!»

یزید در مقابل سکوت کرد و جوابی نداد؛ مدتی در فکر فرو رفت و بعد دستور داد اهل بیت علیهم‌السلام را از مجلس خارج کنند.[19]

پس از شهادت امام حسین علیه السلام، امام باقر علیه‌السلام ۳۷ سال امامت پدر خود علی بن حسین علیه‌السّلام را درک کردند. از این دوران به دلیل خفقان شدیدی که بر ائمه و شیعیان حاکم بود، اطلاع چندانی در دست نیست. شاید تنها مسأله مهمی که درباره این برهه از حیات امام باقر علیه‌السلام در منابع آمده، آن باشد که عبدالملک بن مروان به پیشنهاد آن حضرت اقدام به ضرب سکه اسلامی کرد؛ در حالی که تا پیش از آن معاملات با سکه‌های رومی انجام می‌شد.[20] البته از آنجا که این ماجرا در زمان امامت امام سجاد علیه‌السلام رخ داده، قاعدتا پیشنهاد ضرب سکه بایستی از طرف امام سجاد علیه‌السلام بوده باشد و امام باقر علیه‌السلام به دستور امام سجاد علیه‌السلام این پیشنهاد را مطرح کرده باشند. اما برخی منابع این امر را به امام باقر علیه‌السلام نسبت داده‌اند و برخی هم احتمال داده‌اند که این کار به پیشنهاد هر دو امام بوده باشد.[21]

دوران حیات امام باقر علیه‌السلام با حکومت ده تن از خلفای اموی (از معاویه بن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملک) مقارن بود و بیشتر عمر مبارک آن حضرت به نشر معارف دینی و ارشاد شیعیان و تربیت شاگردان در مدینه گذشت.

۴.۱. دوران امامت

امام باقر علیه‌السلام در سال ۹۵قمری پس از شهادت پدر گرامی‌شان به امامت رسیدند.[22] مدت امامت آن حضرت ۱۸ سال به طول انجامید[23] که با حکومت پنج تن از خلفای اموی ـ ولید بن عبدالملک (متوفی ۹۶) و سلیمان بن عبدالملک (متوفی ۹۹) و عمر بن عبدالعزیز (متوفی ۱۰۱) و یزید بن عبدالملک (متوفی ۱۰۵) و هشام بن عبدالملک (متوفی ۱۲۵) هم‌زمان بود.

از منابع ناظر به فرق اسلامی و نیز متون حدیثی و آثار کلامی امامیّه چنین بر می‌آید که در میان شیعیان نسبت به امامت امام باقر علیه‌السلام اختلاف اساسی وجود نداشته است و زیدیه نیز ـ که بعد از امام سجاد علیه‌السلام قائل به امامت زید بن علی بودند ـ در دوره‌های متأخر پدید آمده‌اند و در دوران امام باقر علیه‌السلام چنین اعتقادی وجود نداشته است.

البتّه از برخی احادیث چنین بر می‌آید که شماری از فرزندان امام مجتبی علیه‌السلام (وُلْد الحسن) مدّعی امامت و سرپرستی اهل بیت بوده و از قبول امامت حضرت باقر علیه‌السلام با آن‌که به مقام و عظمت آن حضرت اقرار داشته‌اند، سر باز می‌زده‌اند.[24]

۴.۱.۱. نهضت علمی امام باقر علیه‌السلام

دوران امام باقر علیه‌السّلام، دوران شکوفایی فقه و حدیث و مباحث کلامی در دنیای اسلام بود. در این دوران از یک سو مسلمانان از فتوحات خارجی و جنگ‌های داخلی تا حدودی فراغت یافته بودند و تنش‌های سیاسی فروکش کرده بود و فضا برای پرداختن به فعالیت‌های علمی و فرهنگی فراهم‌تر شده بود. از سوی دیگر منع کتابت حدیث پس از قریب به یک قرن توسط عمر بن عبدالعزیز لغو شد و بدین ترتیب یکی از موانع جدی رشد و تعالی علمی در دنیای اسلام برطرف گردید. از جهت سوم مسلمانان در پرتو فتوحات با اقوام و ملل و فرهنگ‌های دیگر آشنایی پیدا کردند و مسائل و موضوعاتی خصوصا در حوزه مباحث کلامی در جامعه مطرح شدند که تا پیش از آن مورد توجه نبودند. مجموعه این عوامل باعث گردید تا مباحث فقهی و کلامی و حدیثی در این دوران رونق به سزائی پیدا کند و مدینه که شهر حضرت رسول صلّی‌اللّه‌علیه‌وله و اصحاب و تابعان ایشان بود، به عنوان مرکز علمی جهان اسلام مورد توجه جدی قرار گیرد. مسلمانان از اطراف و اکناف سرزمین‌های اسلامی برای فراگرفتن احکام الهی و معارف اسلامی به مدینه، روی آوردند و فقهای بزرگی در این شهر ظهور کردند. در چنین فضایی فاصله معنادار میان معارف جاری از چشمه جوشان علم آن امام همام با بضاعت علمی اندک و ناچیز دیگران به وضوح برای همگان روشن گردید و عظمت علمی امام باقر علیه‌السلام برای عموم جامعه آشکار شد. به همین دلیل است که جمع کثیری از رجالیون و مورخان اهل سنت به عظمت علمی امام باقر علیه‌السلام و جایگاه ویژه ایشان در آن دوران و تفوق و برتری بی‌چون و چرای آن حضرت بر معاصرین‌شان اذعان و اعتراف کرده‌اند و آن حضرت را به حق شایسته لقب «باقر العلوم» دانسته‌اند.[25]

امام باقر علیه‌السلام با بهره‌گیری از این فضا یک نهضت علمی را آغاز کردند و شروع به ترویج معارف توحیدی و وحیانی در جامعه نمودند. تا قبل از این دوران ائمه علیهم‌السلام به واسطه خفقان حاکم بر جامعه شیعه و کنار گذاشته شدن هاشمیان توسط دستگاه حاکم مجالی برای تبیین معارف اسلامی نیافته بودند. امام باقر علیه‌السلام اولین فرد از اهل بیت علیهم‌السلام بودند که به صورت نسبی چنین فرصتی یافتند و لذا عمده فعالیت‌های ایشان در دوران امامت‌شان بر ایجاد یک نهضت علمی و فرهنگی متمرکز شد و با استفاده از فضای به وجود آمده شروع به تدوین فرهنگ شیعی که شامل اعتقادات کلامی و نظام اخلاقی و چارچوب فقهی و حقوقی می‌شد نمودند.[26] آن حضرت برای تحقق این نهضت فعالیت‌های متعددی انجام دادند که در ادامه به صورت مختصر به مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم:

۴.۱.۲. تشکیل حلقه درسی و تربیت شاگردان

امام باقر علیه‌السلام در مدينه که اصلی‌ترين مرکز نشر معارف اسلامی در آن عصر بود، یک حلقه درسی پررونق تأسیس فرمودند که طیف گسترده‌ای از طالبان حق و حقیقت و جویندگان دانش و معرفت از اقصی نقاط جهان اسلام در آن گرد می‌آمدند و از خرمن پربار فضل و دانش امام خوشه بر می‌چیدند. جلسات درس امام همواره پذیرای صدها تن از نقاط مختلف برای فراگیری فقه و حدیث و تفسیر و لغت و دیگر علوم بود. از کوفه، بصره، واسط و حجاز افرادی به مدینه به منظور کسب علم هجرت می‌کردند و به طور طبیعی بیشترین فیض در محضر امام باقر علیه‌السلام فراهم بود.

یکی از آثار این حلقه درسی تربیت شاگردانی ویژه بود که هر کدام از آنها همچون ستاره‌ای بر تارک آسمان علم و معرفت می‌درخشیدند و از معروف‌ترین آنان می‌توان به «جابر بن یزید جعفی»، «ابان بن تغلب»، «ابوحمزه ثمالی»، «حُمران بن اَعْیَن»، «محمّد بن مسلم ثَّقفی»، «زُرارة بن اَعْین»، «معروف بن خرّبوذ»، «بُرَیْد العِجْلی»، «ابوبصیر اسدی» و «فُضیل بن یَسار» نیز نام برد.

۴.۱.۳. مبارزه با انحرافات

عصر امام باقر علیه‌السلام عصر پیدایش فرقه‌ها و مذاهب فکری متعددی همچون خوارج، مرجئه، کیسانیه، غلات و ... در دنیای اسلام بود. در همین دوران اختلافات فقهی متعددی ميان فرق اسلامی‌ پدید آمد و مشرب‌های فقهی متفاوتی ظهور کردند. عموم مدعیان علم یا متمایل به دستگاه خلافت و مروّج قرائتی از دین بودند که باب طبع امویان و مروانیان بود یا به واسطه یک قرن ممانعت از کتابت و نقل حدیث، از سنت و معارف نبوی بهره‌ای نداشتند و آن چه به عنوان معارف اسلامی ارائه می‌کردند، محصول اندیشه‌های خام و هوس‌زده خودشان بود.

این وضعیت موجب شده بود که بدعت‌ها و انحرافات متعددی در معارف دینی شکل بگیرد و نوعی هرج و مرج و آشوب فکری در جامعه پدید آید. در چنین وضعیتی امام باقر علیه‌السلام به مبارزه جدی با انحرافات به وجود آمده پرداختند و تلاش نمودند تا تصویری صحیح از اسلام و معارف توحیدی را به جامعه عرضه نمایند. آن حضرت از یک سو با مرجئه مبارزه می‌کردند و عقاید انحرافی ایشان در باب ایمان و عمل صالح را تخطئه می‌کردند[27] و از سوی دیگر با خوارج و عقاید انحرافی‌شان مبارزه می‌کردند؛[28] از جهتی اندیشه «غلوّ» را رد می‌کردند و با افشای انحرافات غالیان زمینه طرد آنان را از میان شیعیان فراهم می‌ساختند[29] و از سوی دیگر با اصحاب رأی و قیاس و مشارب فقهی انحرافی آنان مبارزه می‌کردند.[30]

۴.۱.۴. مناظرات علمی

یکی از فعالیت‌های امام باقر علیه‌السلام در راستای مبارزه با انحرافات و تصحیح کج‌روی‌ها، برگزاری جلسات مناظره و گفتگوی علمی با سران فرقه‌ها و صاحبان مکاتب فکری گوناگون بود. در متون حدیثی شیعه مناظرات و گفتگوهای متعددی میان امام باقر علیه‌السلام و شخصیت‌های برجسته علمی آن زمان گزارش شده است که از جمله آنها می‌توان به مناظره امام علیه‌السلام با پیشوای مسیحیان شام، قتادة بن دعامه فقیه بزرگ بصره، بزرگان کیسانیه ، عمر بن ذَرّ قاضی ، نافع مولی عمر و مهم‌ترین راوی سخنان وی، طاوس الیَمانی و محمّد بن مُنْکَدِر از زهّاد و تارکین دنیا، ابوحنیفه پیشوای مذهب حنفی و عبداللّه بن نافع ازرق از مدافعان تفکّر خوارج نام برد. [31] آن حضرت هم‌چنین از مراسم حجّ برای گفتگو با مسلمانان مناطق مختلف اسلامی بهره فراوان می‌بردند.

۴.۱.۵. ثمره نهضت علمی امام باقر علیه‌السلام

تا قبل از امام باقر علیه‌السلام تشیع به عنوان یک مکتب فکری مستقل برای عموم جامعه اسلامی شناخته شده نبود و مرزهایش با دیگر مکاتب فکری کاملاً روشن نبود. علت این امر هم آن بود که اهل بیت علیهم‌السلام تا آن زمان مجال و امکانی برای تبیین معارف شیعی نیافته بودند و اگر چه اصول عقاید شیعه به صورت کلی در بیانات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و سایر اهل بیت علیهم‌السلام تبیین شده بود و خواص از اصحاب نیز تا بالاترین قله‌های معرفت ولایی را در نوردیده بودند، اما شرایط برای معرفی عمومی و همگانی تشیع برای هیچ یک از ائمه علیهم‌السلام فراهم نشده بود و اولین کسی که به صورت نسبی این امکان برایش فراهم شد، امام باقر علیه‌السلام بودند. امام باقر علیه‌السلام با تأسیس نهضت علمی خویش، شروع به معرفی و تبیین نظام‌مند فرهنگ و مبانی فکری مکتب تشیع کردند و بعد از ایشان فرزندشان امام صادق علیه‌السلام دنباله نهضت پدر گرامی‌شان را با گستره و سرعت بیشتری استمرار بخشیدند و در پرتو تلاش‌های این دو امام همام، اصول و مبانی کلامی و فقهی و تفسیری و سایر معارف شیعی تبیین و تدوین گردید و توسّط راویان و شاگردان ایشان در سراسر جهان اسلام نشر داده شد و تشیع به عنوان یک مکتب فکری مستقل در جامعه اسلامی تشخص پیدا کرد و مرزها و وجوه افتراق آن با دیگر مذاهب و مکاتب فکری برای عموم جامعه اسلامی روشن گردید.

یکی دیگر از ثمرات مهم نهضت علمی امام باقر علیه‌السلام تربیت شاگردانی ویژه بود که هر کدام از آنها همچون ستاره‌ای بر تارک آسمان علم و معرفت می‌درخشیدند. افرادی که در مقایسه با سایر شخصیت‌های علمی آن دوران، از همگی ایشان در علم و معرفت سرآمد بوده و گوی سبقت را از همگان ربوده بودند که اسامی برخی از ایشان در مباحث قبلی ذکر شد. خصوصاً این عده که ذکرشان رفت، پس از امام باقر علیه‌السلام با درک محضر فرزند ایشان امام صادق علیه‌السلام به چنان درجاتی از تسلط بر معارف وحیانی نائل گردیدند که هر کدام به تنهایی این قابلیت را داشتند که به عنوان مرجعی برای پاسخ به نیازهای دینی و معرفتی جامعه مطرح شوند و این توانایی را دارا بودند که با تکیه بر مبانی توحیدی و روش عقلانی، در مواجهه با سوالات جدید و نیازهای نوپدید جامعه با ارجاع مصادیق و فروع به مبانی و اصول، به اجتهاد و استنباط و افتاء بپردازند.

۴.۲. شهادت

تاریخ رحلت امام باقر علیه‌السلام را با اختلاف پنج سال، از ۱۱۳ تا ۱۱۸، ذکر کرده‌اند. امّا بیش‌تر مورخان شیعی و سنی وفات آن حضرت را در ۱۱۴ و اکثر سیره نویسان شیعه عمر ایشان را ۵۷ سال دانسته‌اند.[32] در ماه و روز رحلت آن حضرت نیز اختلاف است. اما مشهور آن است که آن حضرت در هفتم ذی‌الحجه به شهادت رسیدند.[33]

منابع روایی و تاریخی علت وفات امام باقر علیه‌السّلام را مسمومیت دانسته‌اند؛ مسمومیتی که دست‌های حکومت امویان در آن دخیل بوده است. از برخی روایات استفاده می‌شود که مسمومیت به وسیله زین آغشته به سم صورت گرفته است؛ به گونه‌ای که بدن مبارک آن حضرت از شدت تاثیر سم به سرعت متورم گردید و سبب شهادت آن حضرت شد.[34]

در اینکه چه فرد یا افرادی در این ماجرای خائنانه دست داشته‌اند، نقل‌های مختلفی وجود دارد. بنابر نقلی آن حضرت علیه‌السلام به فرمان خلیفه اموى «هشام بن عبد الملک»[35] و به نقلی به دست «ابراهیم بن ولید» مسموم شدند.[36] برخی از روایات نیز زید بن حسن را که از دیر زمان کینه‌های عمیقی نسبت به امام باقر (علیه‌السّلام) داشت مجری این توطئه به شمار آورده‌اند.[37] با تامل در نقل‌های تاریخی می‌توان به یک جمع‌بندی و نتیجه کلی رسید و آن این‌که امکان دارد عامل شهادت حضرت افراد متعددی باشند که هر روایت و نقل به یکی از آنان اشاره کرده است. از آنجایی که هشام بن عبدالملک عداوت انکارناپذیری نسبت به خاندان علی علیه‌السّلام داشت، با استفاده از نیروهای مورد اطمینان خود از جمله «ابراهیم بن ولید» که عنصری اموی و دشمن اهل بیت بود را به استخدام گرفت و ابراهیم نیز امکانات لازم را در اختیار فردی که از اعضای داخلی خاندان بنی‌هاشم به شمار می‌آمد و می‌توانست در محیط زندگی امام باقر علیه‌السّلام بدون مانع راه یابد، قرار داده تا به وسیله او برنامه خائنانه خود را عملی کند و امام را به شهادت برساند.

سرانجام بدن مبارک آن حضرت در قبرستان بقیع در کنار پدر خود امام‌ سجاد علیه‌السلام و جد مادری‌شان امام حسن مجتبی علیه‌السلام به خاک سپرده شد. آن حضرت قبل از شهادت به فرزند خود امام صادق علیه‌السلام وصیت کردند که تا ده سال در موسم حج در منا برای ایشان مراسم عزاداری بر پا کنند[38] و به تبعیت از سنت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در شهادت جعفر طیار، هشتصد درهم در ماتم ایشان هزینه کنند[39] که روشن است که این وصیت یک اقدام سیاسی و به منظور روشن‌گری بر ضد دستگاه خلافت اموی در خصوص دست داشتن ایشان در قتل آن امام همام بوده است.

۵. منابع

ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، قم، علامه،۱۳۷۹ق.

ابن فارس، أحمد بن فارس‏، معجم مقاييس اللغة، قم، مكتب الاعلام الاسلامي‏، ۱۴۰۴ق.

ابن‌صباغ مالکی، علی‌بن‌محمد، الفصول المهمة فی معرِفة الأئمَّه، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۲ق.

الامین، السیدمحسن، اعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بی‌تا.

امین، سید محسن، أعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.

راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، مؤسسه امام مهدى (عج) قم، ۱۴۰۹ق.

حسینی مازندرانی، سید موسی، العقد المنير في تحقيق ما يتعلق بالدراهم والدنانير، طهران، مکتبة الصدوق، ۱۳۸۲ش.

شیخ صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.

شیخ صدوق، محمد بن علی‌، علل الشرائع، كتاب فروشى داورى‏، ۱۳۸۵ش.

شیخ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ۱۴۰۹ق.

طبرسی، احمد بن على‏، الاحتجاج علی اهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ق.

طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، قم، موسسه آل البیت علیهم‌السلام، ۱۴۱۷ق.

طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، قم، بعثت، ۱۴۱۳ق.

طبسی، محمدحسن، «امام باقر به روایت اهل سنت‌(۲)»، فرهنگ کوثر، شماره ۷۸، ۱۳۸۸ش.

طبسی، محمدحسن، «امام باقر(علیه‌السلام) به روایت اهل سنّت»، فرهنگ کوثر، شماره ۶۲، ۱۳۸۴ش.

القمي، الشيخ عباس، منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، بیروت، دارالمصطفی العالمیه، چاپ سوم، ۱۴۳۲ق.

قوامي دربندي، رمضان، امام باقر عليه السلام از ديدگاه اهل سنت، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ۱۳۹۲ش.

کفعمی، تقی الدین ابراهیم بن علی، المصباح، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۴ق

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، ۱۴۰۹ق.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.

مسعودی، علي بن الحسين، اثبات الوصیه، قم، انصاریان، ۱۳۸۴ش.

یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا.

[1]- طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج ۱، ص ۴۹۸؛ طبری، محمدبن جریر، دلائل الإمامة، ص۲۱۵. البته برخی تاریخ ولادت آن امام را سوم صفر همان سال بیان کرده‌اند. (مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۱۲) اما مشهور همان است که در متن آمد.

[2]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج ۲، ص ۱۵۵.

[3]- طبری، محمدبن جریر، دلائل الإمامة، ص۲۱7؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۱۵.

[4]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۹.

[5]= طبری، محمدبن جریر، دلائل الإمامة، ص۲۱۷.

[6]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج ۲، ص ۱۵۸؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۱۵ ؛ القمي، الشيخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۱۱۳.

[7]- طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه ص ۲۱۶.

[8]- به عنوان نمونه ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۶، ص۱۷۷ و ۲۰۰؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، وسائل الشیعه، ج ۲۳، ص ۱۹و ۶۹.

[9]- به عنوان نمونه ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۱۱۶و ۲۴۲و ج ۷، ص ۳۱۷.

[10]- ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۴۳.

[11]- ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۱۷.

[12]- شیخ صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، ص ۳۵۳.

[13]- ابن فارس، أحمد بن فارس‏، معجم مقاييس اللغة، ج ۱، ص ۲۷۷؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۱، ص ۳۳۷.

[14]- این کلمه ظاهرا صفت مشبهه از ماده «بقر» است بر وزن «فَعَل» مانند «حَسَن» و به معنای باقر (مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۱، ص ۳۳۷)

[15]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۶۹.

[16]- شیخ صدوق، محمد بن علی‌، علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۳۳.

[17]- کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏۴، ص ۲۲۳،

[18]- یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۰.

[19]- مسعودی، علي بن الحسين، اثبات الوصیه، ص ۱۷۱.

[20]- امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۶۵۴

[21]- حسینی مازندرانی، سید موسی، العقد المنير، ج۱، ص۷۵.

[22]- طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج ۱، ص ۴۸۱.

[23]- همان، ص ۴۹۸.

[24]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۰۵– ۳۰۶.

[25]- در این زمینه ن.ک: طبسی، محمدحسن، «امام باقر(علیه‌السلام) به روایت اهل سنّت«، فرهنگ کوثر، شماره ۶۲،۱۳۸۴ش؛ همو، »امام باقر به روایت اهل سنت‌(۲)«، فرهنگ کوثر، شماره ۷۸، ۱۳۸۸ش؛ قوامي دربندي، رمضان، امام باقر عليه السلام از ديدگاه اهل سنت.

[26]- جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۱ش، ص۲۹۳.

[27]- ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ، ج ۸، ص ۲۷۶؛ محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۹۱.

[28]- ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۴۰۵؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص ۱۶۴ - ۱۶۵.

[29]- ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۷۵؛ كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي، ص ۳۰۱– ۳۰۲.

[30]- در زمینه مبارزات امام باقر علیه‌السلام با انحرافات زمان خود ن.ک: جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۳۴۰– ۳۴۹.

[31]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۸، ص ۱۲۰– ۱۲۳؛ طبرسی، احمد بن على‏، الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۱۲ - ۳۳۱محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۳۳ – ۲۸۶و ۳۴۷– ۳۵۹؛ الامین، السیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۴۷.

[32]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص۱۵۸؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج ۱، ص ۴۹۸؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۱۹.

[33]- طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج ۱، ص ۴۹۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۶، ص ۲۱۲؛ امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۴۵؛

[34]- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۶، ص ۲۱۶؛ راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۶۰۴

[35]- مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص ۳۰۳؛ کفعمی، تقی الدین ابراهیم بن علی، المصباح، ص۶۹۱.

[36]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج ۴، ص ۲۱۰؛ طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص ۲۱۶؛ ابن‌صباغ مالکی، علی‌بن‌محمد، الفصول المهمة، ج ۲، ص ۹۰۵.

[37]- طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۵۰۱.

[38]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۵، ص ۱۱۷؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۱۸۲.

[39]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۳، ص ۲۱۷.

پنج شنبه, 17 خرداد 1403 08:44

جستاری در زندگی‌نامه امام جواد علیه‌السلام

نوشته‌شده توسط

بسم الله الرحمن الرحیم

یا جوادالائمه ادرکنی!

جستاری در زندگی‌نامه امام جواد علیه‌السلام

تولد و نسب

محمد بن علی بن موسی مشهور به «امام جواد» و «امام محمدِ تقی»، امام نهم شیعیان اثناعشری در سال ۱۹۵ قمری در مدینه به دنیا آمدند.[1]

پدر گرامی آن حضرت امام رضا علیه‌السلام و مادرشان کنیزی جلیل‌القدر بود که «سبیکه نُوبِیَّه» نام داشت.[2] منابع روایی و تاریخی این بانو را به نام‌های، دُرّه، خَیزُران، رَیحانَه[3] و سُکَینَه[4] هم خوانده‌اند و ایشان را نسل امّ المؤمنین «ماریه قبطیه»[5] و اهل یکی از مناطق مصر یا مغرب دانسته‌‌اند و ظاهرا نام خیزران را امام رضا علیه‌السلام برای ایشان انتخاب کردند.[6]

در حدیثی پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله او را کنیزی پاک‌دهان و پاک دامان دانسته‌اند که خداوند رحم او را برای به دنیا آوردن یک امام انتخاب کرده است و برترینِ کنیزان نوبیه[7] است[8] و در روایتی از امام کاظم علیه‌السلام نقل شده است که به یزید بن سلیط فرمودند: «... بعد از من امر امامت با پسرم على است. اى یزید وقتى که بعد از من او را ملاقات کردى، به او مژده بده که پسرى امین، مأمون و مبارک برایش متولد خواهد شد. او به تو خبر می‌دهد که تو مرا ملاقات کرده‌اى. به او بگو کنیزى که آن پسر از او به دنیا خواهد آمد از بستگان ماریه قبطیه کنیز رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله است. اگر توانستى سلام مرا به آن کنیز برسان»[9] که این روایات نشان از عظمت مقام و جلالت منزلت این بانوی گرامی دارند.

در مورد روز ولادت امام جواد علیه‌السلام اختلاف است. بیشتر منابع تولّد آن حضرت را در ماه رمضان دانسته‌اند.[10] ولی در دعایی که شیخ طوسی در مصباح المتهجد آن را به واسطه «ابن عیاش» از «حسین بن روح نوبختی» سومین نایب خاص امام زمان علیه‌السلام از آن حضرت نقل نموده، آمده است: « اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فِي رَجَبٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الثَّانِي وَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَب‏ ...؛ خدایا! از تو درخواست می‌کنم به حقّ دو مولود ماه رجب، محمد بن على ثانی (امام جواد علیه السلام) و فرزندش على بن محمد برگزیده (امام هادى علیه السلام) ...» و ابن عیاش خود می‌گوید ولادت حضرت جواد علیه السلام در دهم ماه رجب بود[11] که با توجه به دعای مذکور، ظاهرا قول صحیح همان ولادت در رجب باشد.

در خانواده امام رضا علیه‌السلام و در محافل شیعه، از حضرت جواد علیهالسلام، به عنوان مولودى پرخیر و برکت یاد مى‌شد. چنانکه ابو یحیى صنعانى مى‌گوید: «روزى در محضر امام رضا علیه‌السلام، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام علیه‌السلام فرمود: «این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکت ‌تر از او زاده نشده است»[12]

برخی علت این توصیف را این مسأله دانسته‌اند که قبل از تولد امام جواد علیه‌السلام برخی از واقفیان به دلیل فرزند نداشتن امام رضا علیه‌السلام در امامت آن حضرت تردید کردند.[13] اما با تولد جوادالاَئمه علیه‌السلام این شبهه برطرف شد و زمینه برای انحرافی عظیم در شیعه از میان رفت. از این رو امام رضاعلیه‌السلام فرزندشان را به این وصف توصیف فرمودند. با این حال پس از تولد حضرت جواد علیه‌السلام نیز برخی از واقفیان انتساب ایشان به امام رضا علیه‌السلام را منکر شدند و می‌گفتند جوادالاَئمه علیه‌السلام از نظر چهره به پدرش شباهت ندارد؛ تا اینکه قیافه‌شناسان را حاضر کردند و آنان امام جواد علیه‌السلام را فرزند امام رضا علیه‌السلام دانستند.[14]

کنیه‌ها و القاب

کنیه آن حضرت «ابوجعفر» و «ابوعلی»[15] است و در منابع روایی از ایشان با عنوان «ابوجعفر ثانی»[16] یاد می‌شود تا با «ابوجعفر اول»[17] که اشاره به امام باقر علیه‌السلام دارد اشتباه نشوند.[18]

مشهورترین القاب آن حضرت «جواد»، «ابن‌الرضا» و «تَقی» است[19] و زَکی، قانع، رضی، مختار، متوکل،[20] مرتضی و مُنتَجَب[21] را نیز از القاب آن حضرت برشمرده‌اند.

تاریخ دوران حیات

درباره زندگی امام جواد علیه‌السلام اطلاعات چندانی در منابع تاریخی نیامده است. دلیل این امر از یک سو عمر کوتاه آن امام همام بوده است که باعث گردیده تا اخبار زیادی از این دوران در دسترس نباشد و از سوی دیگر محدودیت‌های سیاسی حکومت عباسی و تقیه و پنهان‌کاری خود امام و شیعیان بوده که باعث گردیده تا اخبار این دوران در منابع تاریخی منعکس نشود.[22]

امام جواد علیه‌السلام تمام دوران حیات مبارک خود به جز چند ماه آخر را در مدینه زندگی کردند. آن حضرت هفت سال و چند ماه از دوران حیات پدر گرامی‌شان را درک کردند.[23]

بنا بر گزارش بیهقی امام جواد علیه‌السلام در این مدت یک بار برای دیدار پدر گرامی‌شان به خراسان سفر کردند که ظاهرا در ۲۰۲قمری بوده است[24] و بنا بر برخی نقل‌ها در همین سفر مأمون دخترش «أم فضل» را به تزویج امام جواد علیه‌السلام در آورد.[25] البته بنا بر برخی گزارشات دیگر این تزویج پس از شهادت امام رضا علیه‌السلام و در سال ۲۱۵قمری صورت گرفته است.[26] ابن کثیر تاریخ‌نگار اهل سنت این دو نقل را این گونه جمع و توجیه کرده که مأمون در ۲۰۲قمری و در زمان حیات امام رضا علیه‌السلام در طوس «أم فضل» را به عقد امام جواد علیه‌السلام در آورد؛ اما مراسم ازدواج در ۲۱۵ قمری در عراق انجام شد[27] که بر این اساس أم فضل در فاصله ۲۰۲تا ۲۱۵ قمری در کاخ مأمون می‌زیسته و در ۲۱۵به امام جواد علیه‌السلام ملحق می‌شود. در هر حال آن چه که مهم است این است که این عمل مأمون در راستای همان سیاست نیرنگ‌بازانه‌ای بود که با امام رضا علیه‌السلام در پیش گرفته بود و به این وسیله می‌خواست هم خود را دوستدار آل علی علیه‌السلام نشان دهد و هم امام جواد علیه‌السلام را با یک رویکرد به ظاهر ملایم و کم‌هزینه تحت کنترل خود داشته باشد و هم ارتباطات شیعیان با آن حضرت را تحت نظر داشته باشد و چه بسا با این ترفند خود را از اتهام ترور امام رضا علیه‌السلام نیز لااقل در چشم عده‌ای افراد خام و بی‌بصیرت مبرا می‌ساخت.

بنا بر گزارشات شیعی امام جواد یک بار دیگر در ۲۰۳قمری نیز برای ‌ غسل و تکفین و تدفین امام رضا علیه‌السلام از مدینه به طوس تشریف‌فرما شدندکه البته این سفر به صورت طبیعی نبوده و امام این مسیر را با طیّ الارض پیمودند. [28] پس از امامت نیز آن حضرت چندین بار از سوی خلفای عباسی به بغداد احضار شدند که در بررسی دوران امامت ایشان به آن خواهیم پرداخت

دوران امامت

امام جواد علیه‌السلام در سال ۲۰۳قمری پس از شهادت پدر گرامی‌شان و در حالی که ۸ سال بیشتر نداشتند به امامت رسیدند.[29] مدت امامت آن حضرت ۱۷سال به طول انجامید[30] که با خلافت دو تن از خلفای عباسی، مأمون و معتصم همزمان بود.

۱۵ سال از دوران خلافت امام جواد علیه‌السلام همزمان با دوران خلافت مأمون بود و در این مدت آن حضرت دو بار به عراق سفر کردند. بار اول به واسطه احضار مأمون بود که بلافاصله ‌پس‌ از ورود ‌به ‌بغداد در سال ۲۰۴ قمری ‌امام‌جواد علیه‌السلام‌ را از مدینه ‌به ‌بغداد فراخواند.[31] سفر دیگر در سال‌ ۲۱۵ و مربوط به زمانی بود که ‌مأمون‌ عازم‌ جنگ‌ با روم‌ بود که امام‌جواد علیه‌السلام در همان زمان‌ از مدینه ‌به ‌بغداد رسیدند و ‌برای ‌دیدن‌ مأمون‌ به ‌شهر تکریت‌ رفتند‌ و در آنجا أم فضل با اجازه ‌مأمون‌ به‌ امام علیه‌السلام ‌پیوست‌. امام‌ نیز تا رسیدن‌ موسم‌ حج‌ در بغداد سکنا گزیدند و سپس به همراه خانواده خویش برای ‌اعمال‌ حج‌ به‌ مکه ‌رفتند‌ و از آن‌جا به‌ مدینه‌ بازگشتند.[32]

مأمون در هفده رجب سال ۲۱۸ ه.ق (۱۲۰) یا شعبان سال ۲۱۸ ه.ق (۱۲۱) مُرد و برادرش معتصم پس از او به قدرت رسید.  معتصم در ۲۲۰ قمری بار دیگر امام جواد علیه‌السلام را به بغداد احضار کرد. البته برخی منابع اهل سنت این گونه نقل کرده‌اند که آن حضرت به اختیار خودشان و برای دیدار معتصم به بغداد سفر کردند. اما شواهد و قرائن و نقل‌های متعدد دیگر دال بر این هستند که این سفر به اجبار و احضار معتصم بوده است.[33] امام علیه‌السلام در این سفر أم فضل را نیز به همراه بردند و تا زمان شهادت در بغداد اقامت داشتند.[34]

امامت در کودکی و سرگردانی شیعیان

مسأله مهمی که در مورد امامت امام جواد علیه‌السلام اتفاق افتاد این بود که آن حضرت نخستین فرد از امامان شیعه بودند که در خردسالی به امامت رسیدند. این امر باعث شد که عده‌ای از شیعیان به حیرت افتاده و میان‌شان اختلاف پدید آید.[35] خصوصا که قبل از تولد امام جواد علیه‌السلام برخی از واقفیان به دلیل فرزند نداشتن امام رضا علیه‌السلام در امامت آن حضرت تردید کردند[36] و چه بسا این مسأله نیز مزید بر علت شده بود. با توجه به چنین شرایطی برخی از شیعیان به دنبال عبدالله بن موسی، برادر امام رضا علیه‌السلام رفتند. اما طولی نکشید که از او روی‌گردان شدند. چرا که گروهی از فقها و اصحاب به مدینه رفتند و در مجلسی که ترتیب یافته بود از او سؤالاتی فقهی پرسیدند؛ ولی او پاسخ نادرست داد و معلوم شد که امام نیست.[37]

عده‌ای احمد بن موسی شاهچراغ را که برادر دیگر امام رضا علیه‌السلام بود، امام خواندند و گروهی نیز به واقفیه پیوستند؛[38] اما بیشتر آنان پس از امتحان چندباره امام جواد علیه‌السلام و اتمام حجت امامت آن حضرت را پذیرفتند.[39]

شهادت

امام جواد علیه‌السلام در میان امامان شیعه جوان‌ترین امام در هنگام شهادت بوده‌اند و سن آن حضرت را در این هنگام 25 سال گفته‌اند.[40] بنا بر قول مشهور ایشان در آخر ذی‌القعده 220 قمری به شهادت رسیدند و در بیشتر منابع نیز همین تاریخ ذکر شده است.[41]

اما در مورد کیفیت شهادت آن حضرت اختلاف است. مشهور آن است که امام جواد علیه‌السلام به دستور معتصم و به وسیله زهر به شهادت رسیدند. البته شیخ مفید در مورد شهادت امام جواد علیه‌السلام با زهر تردید کرده و گفته است در این زمینه برای من خبری ثابت نشده است که به آن شهادت دهم.[42] ایشان همچنین در کتاب «تصحیح اعتقادات الامامیه» نیز گفته است راهی برای یقین پیداکردن به شهادت برخی از امامان همچون امام جواد علیه‌السلام نیست.[43]

 اما همان گونه که برخی از محققین ذکر کرده‌اند، شواهد و قرائن تاریخی و حدیثی متعددی گویای این هستند که امام جواد علیه‌السلام به صورت طبیعی از دنیا نرفتند و به شهادت رسیدند. از جمله آن که آن امام همام بدون هیچ گونه بیماری، در عنفوان جوانی و در سن ۲۵سالگی به شهادت رسیدند و این که این اتفاق نه در مدینه، بلکه در سفر به بغداد و پس از آن رخ داد که معتصم امام علیه‌السلام را به پایتخت فرا خواند و بلافاصله پس از مدت کوتاهی امام علیه‌السلام از دنیا رفتند؛ آن هم سفری که امام علیه‌السلام قبل از حرکت، در عنفوان جوانی وصیت فرمودند و امام و جانشین بعد از خود را به شیعیان معرفی کردند[44] و حال آن که در سفر دیگری که 7 سال قبل از آن و در زمان مأمون به بغداد داشتند چنین رفتاری از امام دیده نشد. مضافا به این که نقل‌های متعددی دال بر توطئه دستگاه خلافت برای از میان برداشتن امام جواد علیه‌السلام در منابع تاریخی و حدیثی شیعه و اهل سنت ذکر شده است که در ادامه به گوشه‌ای از آنها اشاره می‌کنیم.

بنا بر قول مشهور أم فضل به تحریک عمویش معتصم امام جواد علیه‌السلام را مسموم کرد. علت این امر هم آن بود که أم فضل در زندگی مشترک خود با امام جواد علیه‌السّلام از دو جهت ناکام مانده بود: نخست آن که از آن حضرت دارای فرزندی نشد و فرزندان آن امام همام همه از کنیزان ایشان بودند و دوم آن که امام نیز چندان توجهی به وی نداشتند.

حتی‌ أم فضل یک بار به پدرش مأمون نامه‌ای نوشت و از امام علیه‌السلام به او شکایت کرد و از اینکه امام چند کنیز دارند، گله کرد. ولی مامون که سیاستش مدارای با امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بود، به شکایت‌های دخترش توجهی نکرد و در جواب او نوشت: «دخترم! ما تو را به عقد ابوجعفر در نیاوردیم که حلالی را بر او حرام کنیم. دیگر از این شکایت‌ها نکن.»[45]

در نهایت نیز معتصم از این نارضایتی أم فضل سوء استفاده کرد و او را راضی کرد که امام جواد علیه‌السلام را به قتل برساند و زهری برای او فرستاد تا به نحوی آن را به امام علیه‌السلام بخوراند و آن معلونه نیز انگور رازقی را به زهر آلوده کرد و امام جواد علیه‌السلام نیز از آن انگور تناول کردند و همین امر باعث شهادت ایشان شد. ام‌الفضل پس از آن که امام را مسموم کرد، پشیمان شد و گریه کرد. اما امام به او خبر دادند که دیگر پشیمانی سودی به حال او ندارد و به بلایی دچار می‌شود که قابل‌درمان نباشد.[46]

مسعودی تاریخ‌نگار مشهور قرن سوم نیز همین قول را نقل می‌کند؛ إلا این که بنا بر نقل مسعودی، علاوه بر معتصم جعفر بن مأمون برادر أم فضل نیز خواهرش را تحریک کرد و هر دو با هم‌دستی معتصم انگوری را به سم آغشته کردند و به امام خوراندند.[47] کما این که درباره چگونگی شهادت حضرت جواد علیه‌السلام به دست ام‌الفضل گزارش‌های دیگری نیز وجود دارد.[48]

بنا بر نقلی دیگر معتصم توسط یکی از غلامان خود به نام «اَشناس» و به وسیله شربت پرتغالی که آن را زهرآلود کرده بود، امام جواد علیه‌السلام را مسموم کرد.[49]

در برخی منابع دیگر علت شهادت امام جواد علیه‌السلام را سعایت «ابن ابی‌دؤاد»، قاضی وقت بغداد نزد معتصم دانسته‌اند. دلیل آن هم پذیرفته‌شدن نظر امام درباره حکم فقهی قطع دست سارق بود که باعث شرمندگی «ابن ابی‌دؤاد»و شماری از فقیهان و درباریان شده بود. بر اساس این نقل معتصم به وسیله منشیِ یکی از وزیرانش امام علیه‌السلام را مسموم کرد و به شهادت رساند.[50]

در هر حال با توجه به این نقل‌ها و شواهد و قرائنی که ذکر آنها رفت، شهادت امام جواد علیه‌السلام امری مسجل است. بلکه ظاهرا این مسأله مورد اتفاق دانشمندان شیعه است و کسی غیر از شیخ مفید در آن تشکیک نکرده است. بر همین اساس جناب «سید جعفر مرتضی عامِلی» تاریخ‌پژوه بزرگ معاصر سخن شیخ مفید را حمل بر تقیه کرده است. از نظر او شیخ مفید ساکن بغداد بوده و با توجه به جوّ حاکم علیه شیعیان نمی‌توانسته به صراحت عقاید شیعه درباره شهادت ائمه علیهم‌السلام به دست عباسیان را ذکر کند. ایشان این احتمال را نیز ذکر کرده که با توجه به نبود منابع کافی و سختی دسترسی به منابع اصلی، اسناد شهادت امام جواد علیه‌السلام دست شیخ مفید نرسیده است.[51] استاد رسول جعفریان تاریخ‌پژوه معاصر نیز با ذکر شواهدی، شهادت امام را پذیرفته است.[52]

بدن مطهر آن حضرت در مقبره قریش بغداد و پشت قبر مطهر جد گرامی‌شان حضرت موسی بن جعفر امام کاظم علیه‌السلام ـ که امروزه به کاظمین معروف است ـ به خاک سپرده شد.[53]

منابع

ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.

ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، تحقیق علی شیری، بیروت،‌ دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.

ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، تبریز، بنی‌هاشمی، ۱۳۸۱ق.

بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، تهران، انتشارات فروغی، چاپ سوم، ۱۳۶۱ش.

جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، تهران، نشر علم، ۱۳۹۰ش.

شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.

شیخ مفید، محمد بن محمد، تصحیح اعتقادات الامامیة، بیروت، دار المفید للطباعة و النشر، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.

طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، قم، موسسه آل البیت علیهم‌السلام، 1417ق.

طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، قم، بعثت، ۱۴۱۳ق.

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.

عاشور، علی، موسوعة اهل البیت (علیهم السلام)، بیروت، دار نظیر عبود، بی‌تا.

عاملی، جعفر مرتضی، الحياة السياسية للإمام الجواد (ع)، بیروت، المرکز الإسلامي للدراسات، ۱۴۳۲ق.

عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۶ق.

عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر (تفسیر العیاشی)، تهران، المکتبة العلمیه الاسلامیه، ۱۳۸۰ق.

فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۷۵ق.

قاضی‌زاهدی، احمد، پرسشهای مردم و پاسخ‌های امام جواد(ع)، قم، عصر ظهور، ۱۳۹۲ش.

القمي، الشيخ عباس، منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، بیروت، دارالمصطفی العالمیه، چاپ سوم، ۱۴۳۲ق.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم،۱۴۰۷ق.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، جلاء العیون، قم، سرور، ۱۳۸۲ش.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة للامام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، قم، مؤسسة أنصاریان، چاپ سوم،‌ ۱۴۲۶ق.

[1]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص۲۷۳؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج۲، ص۹۱؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین،  ج۱، ص۲۴۳.

[2]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۹۲؛ مسعودی، علی بن حسن، اثبات الوصیه، ص۲۱۶.

[3]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج ۴، ص۳۷۹؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص۷

[4]- عاشور، علی، موسوعة اهل البیت، ج ۱۶، ص ۱۴.

[5]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۹۲.

[6]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج ۴، ص ۳۷۹؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص ۷.

[7]- نام منطقه‌ای در قسمت شرقی صحرای بزرگ آفریقا است.

[8]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۳؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص ۲۷۵– ۲۷۶. البته برخی پژوهشگران در درستی سند و محتوای این روایت تردید کرده‌اند؛ برای نمونه نگاه کنید به: نورمحمدی، «نقد و بررسی محتوایی گزارش انتساب امام جواد علیه السلام»، ص۷۴؛ طیبی، «خوانش و بررسی روایات مربوط به خَیزُران، مادر امام جواد(ع)»

[9]- طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج ۲، ص ۵۰.

[10]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۹۲؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص ۲۷۳؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج۲، ص۹۱؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۸۶۷؛ مسعودی، علی بن حسن، اثبات الوصیة، ص۲۱۶؛ ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج۴، ص۳۷۹؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین،  ج۱، ص۲۴۳.

[11]- شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، ج ۲، ص ۸۰۵.

[12]- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص ۲۰و ۳۵.

[13]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۰.

[14]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۳

[15]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج۴، ص۳۷۹.

[16]- به عنوان نمونه ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۸۲.

[17]- به عنوان نمونه ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۷، ص ۳۱۷.

[18]- ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۴۳.

[19]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج ۲، ص ۲۸۱؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، جلاء العیون، ص۹۵۹.

[20]- ابن‌شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج۴، ص۳۷۹؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۲- ۱۳.

[21]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج ۲، ص ۲۹۵.

[22]- جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۸۷– ۵۸۸.

[23]- طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص ۳۹۴.

[24]- بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص ۴۶. البته بیهقی تاریخ این سفر را ۲۳۲قمری ذکر کرده که اشتباه است. (ن.ک: همان)

[25]- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۵۶۶؛ جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص ۵۸۹.

[26]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج ۲، ص ۲۸۱– ۲۸۸؛ مسعودی، علی بن حسن، اثبات الوصیة، ص۲۲۳ – ۲۲۶.

[27]- ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۲۹۵.

[28]- طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج ۲، ص ۸۳.

[29]- طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص ۳۹۴.

[30]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج ۲، ص ۲۷۳.

[31]- عاملی، جعفر مرتضی، الحياة السياسية للإمام الجواد (ع)، ص ۹۴؛ جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۸۹. این که امام جواد علیه‌السلام در این سال به بغداد سفر کرده باشند مؤیداتی دارد و البته اشکالاتی هم بر آن وارد است که استاد جعفر مرتضی عاملی کوشیده‌اند این اشکالات را برطرف کنند و به تعبیر جناب جعفریان با وجود تلاش استاد برخی اشکالات باز هم پاسخ قانع‌کننده‌ای نیافته‌اند. (ن.ک: عاملی، جعفر مرتضی، الحياة السياسية للإمام الجواد (ع)، ص ۱۰۰– ۱۰۸؛ جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۹۰– ۵۹۱)

[32]- جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۹۰.

[33] - جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۹۲.

[34]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج ۴، ص ۳۸۴؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج ۲، ص ۲۸۹.

[35]- طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص ۳۸۸.

[36]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۰.

[37]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج ۴، ص ۳۸۲ – ۳۸۳؛ طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص ۳۸۹ - ۳۹۰.

[38]- جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۸۴.

[39]- ن.ک: قاضی‌زاهدی، احمد، پرسشهای مردم و پاسخ‌های امام جواد(ع)؛ جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۸۵ - ۵۸۷.

[40]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص۲۷۳ و ۲۹۵؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین،  ج۱، ص۲۴۳؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۶۲.

[41]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۹۲؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۶؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین،  ج۱، ص۲۴۳. در برخی منابع تاریخ شهادت آن حضرت ۵ ذی‌الحجه (ابن‌ابی‌الثلج، تاریخ الائمة، ۱۴۰۶ق، ص۱۳( یا ۶ ذی‌الحجه (فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین،  ج۱، ص۲۴۳) ذکر شده است.

[42]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص ۲۹۵.

[43]- شیخ مفید، محمد بن محمد، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۲.

[44]- القمي، الشيخ عباس، منتهی الآمال، ج ۲، ص ۴۴۹؛ جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۹۳.

[45]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص ۲۸۸؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۶۵ – ۳۶۶؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص ۷۹– ۸۰.

[46]- طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص ۳۹۵؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص ۱۳و ۱۷؛ القمي، الشيخ عباس، منتهی الآمال، ج ۲، ص ۴۴۹ – ۴۵۰.

[47]- مسعودی، علی بن حسن، اثبات الوصیة، ص۲۲۷.

[48]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج ۴، ص ۳۹۱؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص ۱۰؛

[49]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج ۴، ص ۳۸۴؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص ۸.

[50]- عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج۱، ص۳۲۰؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص 6 – ۷.

[51]- عاملی، سیدجعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۳۳، ص۱۸۵-۱۹۱.

[52]- جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۹۲– ۵۹۳.

[53]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص ۲۹۵؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص ۱

یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403 05:06

گفتاری در سیره سیاسی امام رضا علیه السلام

نوشته‌شده توسط

«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»

السلام علیک یا اباالحسن علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنا فداک

۱ زندگینامه  مختصر امام رضا علیه‌السلام

امام هشتم شیعیان حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام روز یازدهم ذیقعده سال  148 قمری در مدینه دیده به جهان گشودند. کنیه آن حضرت «ابوالحسن» و القاب آن حضرت عبارت است از رضا، صابر، رضى و وفى و مشهورترین لقب ایشان «‌رضا‌» است. پدر بزرگوار آن حضرت امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام و مادر ایشان جناب «نجمه خاتون» سلام‌الله‌علیها می‌باشد. 

۱.۱ شرایط سیاسی در دوران امامت امام رضا علیه‌السلام و سیره ایشان در این عرصه

امام کاظم علیه‌السلام در سال ۱۸۳ قمری به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و پس از ایشان، فرزندگرامی‌شان امام رضا علیه‌السلام در سن ۳۵ سالگی امامت شیعیان را برعهده گرفتند. مدت امامت امام رضا علیه‌السلام نزدیک به ۲۰ سال طول کشید.

دوره امامت امام رضا با دوران خلافت سه خلیفه عباسی، یعنی هارون، محمد امین و مأمون همزمان بود. ۱۰ سال اول امامت ایشان معاصر با دوران خلافت «هارون الرشید»، پنجمین خلیفه عباسی و قاتل پدر بزرگوارشان امام کاظم علیه‌ا‌لسلام بود. امام رضا علیه‌السلام در این ۱۰ سال در مدینه می‌زیستند و همواره تحت نظر و مورد مزاحمت هارون و حاکمان منصوب از جانب او به سر می‌بردند.

۵ سال بعدی امامت امام رضا علیه‌ا‌لسلام با دوران خلافت «محمد امین» معاصر است. امین در نیمه جمادی‌الاولی سال ۱۹۳ قمری در پی مرگ پدرش به خلافت رسید. وی فردی نالایق و خوش‌گذران و سبک‌سر بود و دوران پنج ساله خلافت او با هزینه کردن گنجینه پدرش در عیاشی‌ها و مجالس خوشگذرانی سپری شد. همچنین رقابت و درگیری میان او و برادرش «مامون» بر سر قدرت، زمینه‌های گسترش ناآرامی در سرزمین‌های اسلامی را فراهم کرده بود و این دو امر موجب گردید تا امین بر خلاف پیشینیان خود، با امام رضا علیه‌السّلام و دیگر علویان رودررو نشود.[1]

اختلاف مأمون با امین بر سر جانشینی هارون سرانجام به قتل امین توسط مأمون منجر گردید و مأمون در سال ۱۹۸ قمری بر مسند خلافت تکیه زد و به این ترتیب، 5 سال آخر امامت امام رضا علیه‌السّلام مصادف با دوران زمامداری مأمون گردید. مأمون بر خلاف برادرش امین شخصی سیاست‌مدار و زیرک و به دور از سبک‌سری بود. از طرفی به شدت از سوی امام رضا علیه‌السلام و شیعیان آن حضرت و دیگر علویان احساس خطر می‌کرد و قیام‌های متعدد علویان در گوشه و کنار قلمرو وسیع اسلامی ـ که بیشتر توسط شاخه زیدی علویان و بدون اذن و تأیید امام صورت می‌گرفت ـ دردسرهایی را برای حکومت عباسی ایجاد کرده بود. مأمون برای مقابله با خطری که از سوی امام علیه‌السلام و علویان احساس می‌کرد، بر خلاف اکثر خلفای عباسی به جای سیاست سرکوب و فشار از در مکر و حیله درآمد و تلاش کرد خود را دوست‌دار اهل بیت علیهم‌السلام نشان بدهد و این امر باعث گردید تا برای امام علیه‌السلام در دوران خلافت مأمون شرایط بسیار سختی پدید آید.

مأمون به واسطه این که از عظمت و نفوذ سیاسی و اجتماعی امام علیه‌السلام در جامعه اسلامی بیم داشت، برای اینکه بتواند کنترل و نظارت بیشتری بر آن حضرت داشته باشد ایشان را به خراسان فرا خواند؛ اما با حیله و نیرنگ و برای حفظ ظاهر ولایت‌عهدی خویش را به امام علیه‌السلام پیشنهاد کرد. مأمون علاوه بر کنترل و نظارت مستقیم بر امام علیه‌السلام از این کار چند هدف دیگر را نیز پی می‌جست:

  • از یک سو در صدد بود تا به این وسیله به خلافتش نزد شیعیان و بلکه همه علویان مشروعیت ببخشد تا از این طریق هم از نارضایتی علویان و آتش قیام‌های متعدد آنان بکاهد و هم به نحوی فعالیت‌های شیعیان و علویان را تحت نظر داشته باشد و هم با بهره‌گیری از ولایتعهدی امام علیه‌السلام پایه‌های حکومتش را از رهگذر ربط آن به امام رضا علیه‌السلام تحکیم ببخشد؛
  • از سوی دیگر در صدد بود تا به این واسطه این عمل عبّاسیان متمرّد را تنبیه کرده و ایشان را از عدم استمرار حاکمیت عباسی بترساند.
  • و از جهت سوم در صدد لکه‌دار کردن شخصیت معنوی امام (علیه السلام) در انظار پیروان ایشان به واسطه آلودگی آن حضرت به حکومتی بود که پیوسته آن را پلید و ناپاک و به دور از ساحت قدس پیشوایان خود می‌دیدند تا به این وسیله از مقام و عظمت اجتماعی امام در نظر امت بکاهد.[2]

به عبارت دیگر مأمون می‌خواست با یک نقشه بسیار زیرکانه و حساب‌شده، در قالب طرح ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام خطرناک‌ترین و قدرتمندترین رقیب و دشمن خویش در جهان اسلام را هم کنترل و تضعیف کند و هم از او به عنوان وسیله‌ای برای تثبیت حکومتش و کنترل هسته مرکزی مخالفان و دشمنانش و حل و فصل بخش مهمی از مشکلاتش بهره ببرد.

حقیقت آن است که طرح مأمون بسیار زیرکانه و حساب‌شده و با در نظر گرفتن همه جوانب و به ظاهر کاملاً بی‌نقص بود و بایستی به او به خاطر این طراحی آفرین گفت و اگر چه معاویه و عمرو عاص در تاریخ صدر اسلام به سیاست‌ورزی شیطانی مشهور و معروف‌اند، اما مأمون نیز اگر در این عرصه برتر از این دو تن نباشد، کمتر از آنها نیست. اما نکته اساسی در این زمینه آن است که مأمون طرف مقابل خود را به خوبی نشناخته بود و این حقیقت اساسی را درک نکرده بود که اساساً نه او و نه هیچ شخصیت دیگری در عالم در حدّ و اندازه این نیست که بتواند خود را حریف و هم‌عرض امام و حجت خدا بداند و چنان چه در ادامه خواهیم گفت، امام رضا علیه‌السلام با یک رویکرد حساب‌شده‌تر فضایی را ایجاد کردند که مأمون نتواند از آن امام همام در راستای اهداف شوم خود سوءاستفاده کند و بلکه نقشه‌هایش نتیجه عکس داد و کار به جایی رسید که نهایتا مجبور به حذف فیزیکی و قتل امام علیه‌السلام شد.

در هر حال امام رضا علیه‌السلام پس از گذشت ۱۷ سال از دوران امامت‌شان، مجبور شدند با نقشه و حیله مأمون عباسی راهی خراسان شوند. به دستور مأمون امام رضا علیه‌السلام در آخر سال ۲۰۰ قمری از مدینه به خراسان حرکت داده شدند و در ۲۰۱ قمری به مقام ولایت‌عهدی مأمون منصوب گردیدند و بدین ترتیب 3 سال آخر امامت خویش را تحت نظر مأمون در خراسان سپری کردند.

مأمون پس از پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا علیه‌السلام دستور داد نامه‌ای رسمی از سوی حکومت مبنی بر اعلانِ این انتصاب تنظیم شود و در مساجد سراسر سرزمین‌های اسلامی خوانده شود؛ علاوه بر این فرمان داد تا نام ولیعهد در همه جا در خطبه‌ها ذکر شود. همچنین به یمن این انتصاب خجسته هدایای متعددی را به تعداد کثیری از عباسیان و علویان عطا کرد و حقوق یک سال آینده سپاهیان را نیز پیشاپیش پرداخت نمود. نیز، دستور ضرب سکه‌هایی را داد که نام مأمون و ولیعهدش علی بن موسی علیهماالسلام بر روی آنها حک شده بود. همچنین دستور داد رنگ پوشش و لباس‌های فرم و پوشش‌های رسمی و پرچم‌ها از سیاه که رنگِ رسمیِ عباسیان بود به سبز ـ که منتسب به شیعیان یا علویان بود ـ تغییر کند. در نهایت هم دختر یا خواهرش، «اُمِّ حَبیبه» را به ازدواج امام رضا علیه‌السلام و دخترش «اُمِّ فَضل» را نیز به عقد امام جواد علیه‌السلام درآورد.[3]

۱.۱.۱ عکس‌العمل امام رضا علیه‌السلام

یک طرف این قضیه مأمون است که به صورت مختصر نقشه و طراحی‌اش و اهدافش از این طراحی را بیان کردیم. اما امام رضا علیه‌السلام به عنوان طرف دیگر قضیه برای مبارزه با طراحی مأمون و بی‌اثر کردن نقشه او چه کردند؟ در ادامه به عملکرد امام رضا علیه‌السلام در مقابل دسیسه مأمون می‌پردازیم:

۱.۱.۱.۱ ممانعت از هجرت به خراسان

اولین اقدامی که امام رضا علیه‌السلام در مقام مبارزه با مأمون انجام دادند، ممانعت از خروج از مدینه و هجرت به خراسان بود. مأمون نامه‌ای به امام علیه‌السلام نوشت و به صورتی محترمانه از آن حضرت درخواست کرد که به خراسان نقل مکان کنند. اما امام علیه‌السلام به درخواست او جواب مساعد ندادند. مأمون از خواسته خود صرف‌نظر نکرد و نامه‌ها و مراسلات متعددی میان او و امام علیه‌السلام رد و بدل شد و آن قدر اصرار کرد تا در نهایت آن حضرت مجبور شدند، به همراه عده‌ای از آل ابوطالب به سوی مرو حرکت کنند.‌[4]

اما امام آشکارا از این سفر ابراز ناخشنودی کردند و هنگامی که می‌خواستند از مدینه خارج شوند وداعی جانسوز با پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و مرقد مطهر ایشان نمودند و چندین بار با قبر پیامبر وداع کردند و دوباره بازگشتند؛ در حالی که بلندبلند گریه می‌کردند. همچنین تمام خاندان خود را جمع کردند و دستور فرمودند که برای ایشان به گونه‌ای گریه کنند که صدای گریه آنها را بشنوند و به آنها فرمودند: «من دیگر از این سفر بر نمی‌گردم»[5]

و بدین وسیله به رساترین شکل ممکن به حاضرین اعلام کردند که این هجرت از سر اکراه و اجبار و اضطرار و ناشی از کید و نیرنگ مأمون است و خاتمه ناخوشآیندی برای ایشان دارد.

افزون بر این امام علیه‌السلام هیچ یک از افراد خانواده را با خود به خراسان نبردند تا با این رفتار نشان دهند که این سفر از نظر ایشان آینده روشنی ندارد.

۱.۱.۱.۲ عدم پذیرش ولایتعهدی

اقدام دوم امام رضا علیه‌السلام در مقام مبارزه با سیاست تزویر مأمون، عدم پذیرش ولایتعهدی و در نهایت هم پذیرش آن با شروطی خاص بود که باعث گردید سیاست مأمون کم اثر و بلکه خنثی شود.

البته مأمون بر اساس همان نقشه حساب‌شده و دقیق خویش ابتدا اصل خلافت را به امام علیه‌السلام پیشنهاد کرد. ولی امام رضا علیه‌السلام علاوه بر رد این پیشنهاد، مشروعیت خلافت مأمون را نیز زیر سؤال بردند.[6] با نپذیرفتن این پیشنهاد، امام علیه‌السلام خود را در برابر نقشه سیاسی دیگری یافتند و مأمون مقام وليعهدى را به ایشان پيشنهاد كرد. در اينجا نيز امام علیه‌السلام که مى‌دانستند منظور مأمون از این کار تأمين هدف‌هاى شخصى و شیطانی خودش است؛ دوباره امتناع ورزيدند. مأمون بر اصرار و تهديدهاى خود افزود و به تصريح يا كنايه امام را به قتل تهديد كرد؛[7] اما امام علیه‌السلام باز هم نپذیرفتند. سرانجام شرایط به گونه‌ای برای آن حضرت رقم خورد که ایشان خود را بر سر یک دو راهی یافتند و مشاهده کردند كه در صورت امتناع، بهايى را كه بايد بپردازند تنها جان مبارک خودشان نمى‌باشد؛ بلكه شیعیان و دوست‌داران ایشان و سایر علویان نیز، همگی در معرض خطر قرار خواهند گرفت.

اگر بر امام علیه‌السلام جايز بود كه در آن شرايط جان خويشتن را به خطر بيفكنند، ولى در مورد دوست‌داران و شيعيان خود و يا ساير علويان هرگز به خود حق نمى‌دادند كه جان آنان را نيز به مخاطره بیاندازند. در چنین شرایطی با نهايت اكراه مقام ولایتعهدى را پذيرفتند؛ اما باز هم مشروط بر اين كه در هيچ يك از امور حكومت همچون عزل و نصب و قضا و فتوا دخالتی نکنند و مسئوليتی به حضرت‌شان محول نگردد و در شهر ـ و نه کاخ مأمون یا کاخ دیگری ـ اقامت گزينند[8] که این شروط به روشنی بیانگر این بودند که امام علیه‌السلام هیچ گونه رغبتی به منصب ندارند و فایده‌ای را بر آن مترتب نمی‌دانند[9] و پذیرش آن صرفاً از سر اکراه و اجبار است و امام علیه‌السلام قلباً به این امر راضی نیستند.

۱.۱.۱.۳ بسط معارف امامت و ولایت

مسیری که مأمون تأکید داشت حضرت رضا(ع) را از آن عبور دهد یکی از راههای متداول آن زمان بود که از مدینه به بصره و از طریق سوق الاهواز (اهواز) به فارس و سپس از راه کویر و بیابان میان فارس و خراسان می گذشت و به مرو ختم می شد .

اقدام دیگری که امام رضا علیه‌السلام در مبارزه با سیاست عباسیان و از جمله مأمون در پیش گرفتند، بسط معارف امامت و ولایت بود. امام رضا علیه‌السلام آشکارا و به گونه‌ای وسیع به تبیین معارف ناظر به امر امامت و جایگاه ویژه ولایت در نظام دین پرداختند و بسطی بی‌سابقه را در معارف و آموزه‌های ناظر به این امر ایجاد فرمودند. به گونه‌ای که بعد از امام صادق علیه‌السلام از هیچ یک از اهل بیت علیهم‌السلام به اندازه ایشان روایت در این باره نقل نشده است.[10]

ممکن است کسی چنین اشکال کند که این اقدام امام علیه‌السلام یک اقدام علمی و فرهنگی است و نمی‌توان آن را اقدامی سیاسی در راستای مبارزه با عباسیان به حساب آورد. در پاسخ باید گفت: علت آن که ما این اقدام امام علیه‌السلام را اقدامی سیاسی و مبارزاتی به حساب آوردیم آن است که این روایات در عین آن که بیانگر جایگاه ویژه امامت و ولایت در نظام دین بودند، از جهت دیگری نقد بر دستگاه خلافت و ناظر به عدم مشروعیت خلفای زمان هم به حساب می‌آمدند و بر این اساس، امام رضا علیه‌السلام با این نوع بیانات گویا شمشیر مبارزه با دستگاه خلافت عباسی را آشکارا از نیام بیرون کشیده و پی در پی بر پیکر خلافت زخم می‌انداختند.

البته امام رضا علیه‌السلام این رفتار را صرفاً در مقابل سیاست و نیرنگ مأمون انجام ندادند. بلکه این یک سیره کلی بود که امام علیه‌السلام از همان ابتدای امامت خویش و در مقابله با کل دستگاه خلافت عباسی در پیش گرفتند و البته در دوران مأمون به این نوع از مبارزه شدت بخشیدند.

نکته‌ای که در این زمینه حائز اهمیت ویژه می‌باشد آن است که علی‌رغم آن که دوران امامت آن امام همام ـ به جز 5 سال دوران خلافت مهدی ـ دورانی بس خطیر و مملو از اختناق و فشار و نیرنگ بر علیه آن حضرت بود، اما امام علیه‌السلام آشکارا و بی‌مهابا به تبیین امر امامت و ابطال دستگاه خلافت می‌پرداختند. در شرایطی که حکومت وقت، پدر ایشان را علی‌رغم جایگاه ویژه‌ای که در جامعه اسلامی و در میان بزرگان زمانه و بسیاری از مسلمانان دارا بودند، به شهادت رساند و به ظاهر نباید ترسی از مقابله با فرزند جوان ایشان داشته باشد و در وضعیتی که بنی‌عباس هیچ ابایی از لشکرکشی به مدینه و هجوم به خانه و کاشانه مسلمانان نداشتند، امام آشکارا و در اوج شهامت و رشادت خود را جانشین پدر فقیدشان معرفی کردند و برای تبیین و معرفی مقام امامت تلاش نمودند.

نتیجه طبیعی این نوع عملکرد آن بود که دستگاه حاکمه در مدت کوتاهی به امامت ایشان پی ‌‌برد و توجهات و فشارها به صورت جدی متوجه ایشان شد و حتی کسانی که در توطئه دستگیری و قتل امام کاظم علیه‌السلام شرکت داشتند، سعی در تحریک هارون برای قتل امام رضا علیه‌السلام نیز داشتند. به عنوان نمونه شیخ صدوق نقل می‌کند که یحیی بن خالد که زمینه قتل امام کاظم علیه‌السلام توسط هارون را فراهم ساخت، روزی به هارون گفت: «این علیّ فرزند موسی بن جعفر جانشین پدر شده و مدّعی امامت است.» هارون گفت: «آنچه به پدرش کردیم برای ما بس نیست؟! تو می خواهی همه آنان را بکشیم؟!»[11]

بنابر روایات وارده شرایط چنان خوف‌ناک بود که افراد متعددی ـ که برخی از خواص از اصحاب و یاران امام نیز در بین ایشان بودند ـ نسبت به ایشان از جانب هارون واهمه داشته و در مورد جان مبارک ایشان ابراز نگرانی می‌کردند.

از جمله آن که محمد بن سنان خطاب به امام علیه‌السّلام عرضه می‌دارد: «إنّک قد شَهَّرْتَ نَفْسَکَ بهذا الأمرِ و جَلَسْتَ مَجلِسَ أبیکَ و سیفُ هارونَ یَقطرُ الدمَ؛ همانا شما خود را به اين امر (امامت شيعيان) مشهور كرده‏اید و به جاى پدرتان نشسته‏اید؛ در صورتى كه از شمشير هارون خون مي‌چكد!»[12] و نگران است که امام علیه‌السلام چطور در برابر این خلیفه خون‌ریز، آشکارا خودشان را قائم مقام پدرشان و امام شیعیان می‌خوانند.

همچنین صفوان بن یحیی به امام عرض می‌کند: «إنّک قد أَظْهَرْتَ أمراً عظیماً و إنّا نَخافُ علیک من هذا الطاغی؛ همانا شما امر بزرگی (امامت و جانشینی‌تان) را آشکار کرده‌اید و ما از این ستمگر (هارون‌الرشید) نسبت به شما می‌ترسیم»[13]

با این حال امام رضا علیه‌السّلام با شجاعت و صراحت تمام نه تنها از این اقدام صرف‌نظر ننمودند، بلکه این امر را دلیلی بر امامت و حقانیت خویش معرفی کردند و چنین بیان فرمودند که: «آن چه مرا بر این کار بی‌پروا ساخته، سخن پیامبر است که فرمود: «اگر ابوجهل یک مو از سر من بگیرد، گواه باشید که من پیامبر نیستم.» من هم به شما می‌گویم که اگر هارون مویی از سر من کم کرد، گواه باشید که من امام نیستم»[14] و جالب آن که این سخن را تنها در مجالس خصوصی و به اصحاب ویژه بیان نمی‌فرمودند؛ بلکه همین پاسخ را حتی به برخی از واقفیه و کسانی که امامت ایشان را قبول نداشتند بیان می‌کردند و این مسأله را به عنوان دلیلی آشکار بر حقانیت و امامت خویش می‌شمردند.[15]

بلکه این نوع عملکرد امام علیه‌السلام در زمان مأمون که شرایط برای آن حضرت به مراتب سخت‌تر از زمان هارون بود، شدت یافت و امام علیه‌السلام به شدت و در آشکار و نهان به تبیین معارف امامت و مبارزه با دستگاه خلافت اقدام فرمودند و عجیب آن که نقشه‌ها و تلاش‌های مأمون برای تخریب چهره امام علیه‌السلام و بی‌اعتبار کردن ایشان در جامعه نیز نه تنها مثمر ثمر نبود، بلکه بستر بیشتری را برای تجلّی مجد و عظمت آن حضرت فراهم می‌آورد و مکر الهی تمام تلاش‌های آن ستمگر ملعون را به ابزاری بر علیه خودش تبدیل می‌کرد.

در گفتگویی که میان مأمون با حميد بن مهران ـ که حاجب و پرده‌دار مامون بود ـ از امام جواد علیه‌السلام نقل شده، آمده است که حمید بن مهران به مأمون می‌گوید: «يا اميرالمؤمنين! مبادا اين شرافت و عظمت را از خاندان بنى عباس خارج كنى كه كارى بى‌سابقه در ميان خلفا خواهد شد و خلافت منتقل به اولاد علي [علیه‌السلام] شود كه خود و خانواده‏ات را نابود كرده‏اى. اين جادوگر جادوگرزاده را كه در گوشه‏اى افتاده بود و كسى او را نمي‌شناخت، ‏آوردى و به اين مقام رساندى و مشهورش كردى! از ياد رفته بود؛ او را به مردم معرفى كردى! راجع به بارانى كه در موقع دعاى او آمد، دنيا را از دروغ و به خود باليدنش پر كرده![16] من مي ترسم خلافت را از خاندان عباسى خارج كند و به اولاد علي [علیه‌السلام] منتقل شود. من مي ترسم كه تو را كنار بزند و تكيه بر مقامت كند؛ اگر چنین شود، آن گاه كسى مثل تو بر خودش و مملكت خودش خيانت نكرده است!

و مأمون در پاسخ می‌گوید: «او با فاصله‌‏اى كه از ما داشت، مردم را به جانب خود دعوت مي‌كرد. او را وليعهد خود كردیم تا مردم را به طرف ما دعوت كند و اعتراف به خلافت و زمام‌دارى ما بكند. در ضمن كسانى كه فريفته او شده‌‏اند، متوجه شوند كه غیر از آن چه آنها معتقد بوده‌‏اند نيست و خلافت حق ما است. ترسيدم که اگر او را به همان حال واگذارم، شكافى بر ضرر ما به وجود آورد كه امكان جلوگيرى از آن نباشد و وقتى متوجه شويم كه قدرت دفاع نداشته باشيم. اكنون كه او را به اين مقام رسانده‏ايم و اشتباهى كه در موردش کرده‏ايم و با اين بزرگ كردن او خود را به خطر انداخته‏ايم، صحيح نيست به او بى‏احترامى كنيم. بايد كم كم از قدر و مقامش بكاهيم تا مردم چنين بفهمند كه او لياقت اين مقام را ندارد. سپس چاره‏اى بينديشيم كه به طور كلى خطر او را رفع کند.»

آن گاه حميد بن مهران از مأمون می‌خواهد که این مسأله را به او واگذار کند و به خیال خام خویش نقشه‌ای طراحی می‌کند که به وسیله آن امام را مغلوب ساخته و قدر و قيمت ایشان را پایين بیاورد. مأمون نیز مجلسی ترتیب داده و تمام بزرگان و اشراف را دعوت می‌کند. اما سرانجام این مجلس به واسطه اعجاز امام رضا علیه‌السلام تبدیل به افتضاح خفت‌بار دیگری برای مأمون و دستگاه خلافتش می‌گردد و خواری و حقارت او در برابر عظمت امام علیه‌السلام را بیش از پیش آشکار می‌سازد و حمید بن مهران نیز در همان مجلس به هلاکت می‌رسد.[17]

در هر حال مجموع این اقدامات از سوی امام رضا علیه‌السلام باعث گردید تا سیاست نیرنگ مأمون نه تنها اهداف و اغراض او را محقق سازد، بلکه شرایط را برای او پیچیده‌تر کند و هر چه زمان جلوتر می‌رفت، عظمت وجودی امام رضا علیه‌السلام برای مسلمانان آشکارتر می‌شد و گرایش و تمایل جامعه به آن حضرت افزایش می‌یافت و در مقابل مأمون خوارتر و بیچاره‌تر می‌گردید. استمرار این وضعیت در نهایت باعث شد تا مأمون نتواند عواقب اقدام ریاکارانه خود مبنی بر انتصاب امام علیه‌السلام به مقام ولایت‌عهدی را بیش از یک سال و نیم تحمل کند و سرانجام تصمیم به قتل امام بگیرد. در نهایت آن امام همام در 29 صفر سال 203 قمری و در سن 55 سالگی، در سناباد نوقان که امروزه یکی از محلات مشهد مقدس محسوب می‌شود، با توطئه مأمون و به وسیله زهر به شهادت رسیدند و در محل مرقد فعلی به خاک سپرده شدند.

۲  منابع

فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصيرة المتعظين‏، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۶ق.

راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، مؤسسه امام مهدى (عج) قم، ۱۴۰۹ق.

ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، تبریز، بنی‌هاشمی، ۱۳۸۱ق.

طباطبائی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، قم، موسسه بوستان كتاب، چاپ پنجم، ۱۳۸۸ش.

فضل الله، محمد جواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه‌السلام، مشهد، بنياد پژوهشهای اسلامى، ۱۳۸۳ش.

عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الصادق، ابی عبدالله جعفر بن محمد علیهما السلام، تهران، عطارد، ۱۳۸۴ش.

عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام الرضا أبي الحسن علي إبن موسی علیهما السلام، بیروت، دارالصفوه، ۱۴۱۳ق.

جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه،

صدیقین، زهرا و دیگران، «گونه‌شناسی روایات امام صادق علیه‌السلام با تکیه بر مسند ایشان»، سراج منیر، شماره ۳۸، ۱۳۹۹ ش.

ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، تهران، نشر جهان، ۱۳۷۸ق.

ابن بابويه، محمد بن على‏، علل الشرایع، قم، مؤسسه دارالحجه للشقافه، ۱۴۱۶ق.

ابن بابويه، محمد بن على‏، من لا يحضره الفقيه‏، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.

ابن صباغ مالكي، علی بن محمد، الفصول المهمه، تهران، انتشارات اعلمي،

اربلى، على بن عيسى‏، كشف الغمة في معرفة الأئمة، تبریز، بنی‌هاشمی، ۱۳۸۱ق.

بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله‏، عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، قم، مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف‏، ۱۴۱۳ق.

تنوخي، محسن بن علی، الفرج بعد الشده، بيروت، دار صادر، ۱۳۹۸ق.

حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، موسسه المحمودی، ۱۳۹۸ق.

شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السؤول، مؤسسه البلاغ، بيروت، ۱۴۱۹ق.

شبلنجی شافعی، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، بيروت، دارالكتب العلميه، ۱۴۱۸ق.

شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ۱۴۰۹ق.

طبرسی، فضل بن حسن‏، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، ۱۴۱۷ق،

القرشی، باقر، حیاة الامام علی بن موسی الرضاعلیه السلام، قم، سعید بن جبیر، ۱۳۷۲ش.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۹ق.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحار الأنوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

مرعشي، سيدمحمود، شرح احقاق الحق، قم، منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي، ۱۴۱۸ق.

مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.

معروف الحسینی، حسنی هاشم، سیرة الائمة الاثنی عشر، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۶ق.

مقدادی اصفهانی، علی، نشان از بی نشانها، تهران، جمهوری، چاپ هجدهم، ۱۳۸۰ش.

هيثمي، ابن حجر، الصواعق المحرقه، بيروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۷ق.

 

[1]- معروف الحسینی، حسنی هاشم، سیرة الائمة الاثنی عشر، ج۲، ص۳۷۱؛ القرشی، باقر، حیاة الامام الرضا، ج۲، ص۲۳۸.   

[2]- طباطبائی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، ص ۱۸۷– ۱۸۸؛ فضل الله، محمد جواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه‌السلام، ص ۱۰۶– ۱۲۴؛ جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۲۷– ۵۳۰.

[3]- ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۴۷؛

[4]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۵۷۳؛ ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۴۱؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۷۵.

[5]- ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۲۱۷- ۲۱۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۱۷.

[6]- ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۳، ص ۶۶.

[7]- ابن بابويه، محمد بن على‏، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۳۸؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصيرة المتعظين‏، ص۲۲۵.

[8]- طبرسی، فضل بن حسن‏، اعلام الوری، ج ۲، ص ۷۲؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه.، ج ۲، ص ۲۷۵.

[9]- چون اگر امام علیه‌السلام احساس می‌کردند که می‌توانند از این جایگاه برای هدایت جامعه و احقاق حق استفاده کنند، بر اساس مسئولیتی که از جانب خداوند بر عهده ایشان بود، هر آینه بر ایشان واجب بود که چنین کنند. اما آن حضرت شروطی را مطرح کردند که باعث می‌شد این منصب برای ایشان تنها یک عنوان پوچ و توخالی باشد که هیچ ثمری بر آن مترتب نیست.

[10]- به نقل از برخی از اهل تحقیق در این عرصه: «بیش از ۴۹۰ روایت از حضرت در خصوص امامت و تبیین عقلانی آن داریم که تا پیش از ایشان چنین چیزی مطرح نبوده است» (ن.ک:

https://B2n.ir/m87363

اما قول حق همان است که در متن آمده و امام رضا علیه‌السلام بعد از امام صادق علیه‌السلام بیشترین روایت را در زمینه امامت دارند. زیرا تنها در کتاب «مسند الامام الصادق، ابی عبدالله جعفر بن محمد (علیهما السلام)» نوشته آقای عزیزالله عطاردی ۱۳۱۷ روایت از آن امام همام در موضوع امامت نقل شده است؛ (ن.ک: صدیقین، زهرا و دیگران، «گونه‌شناسی روایات امام صادق علیه‌السلام با تکیه بر مسند ایشان»، سراج منیر، شماره ۳۸، ۱۳۹۹ش، ص ۱۶۲) در حالی که طبق احصاء این محقق روایات امام رضا علیه‌السلام در باب امامت ۴۹۰مورد است و اصلا بعید نیست که روایات دیگری هم از امام صادق علیه‌السلام در باب امامت باشد که آقای عطاردی در این مسندشان نیاورده باشند. البته ظاهرا استناد محقق مذکور به کتاب «مسند الامام الرضا علیه‌السلام» اثر جناب عطاردی باشد که در آن بیش از ۴۹۰روایت از امام رضا علیه‌السلام در باب امامت نقل شده است.

[11]- ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۲۲۶.

[12]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱۵، ص ۵۸۴.

[13]- ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج ۴، ص ۳۴۰.

[14]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱۵، ص ۵۸۴.

[15]- ن.ک: ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۲۱۳و ۲۲۶.

[16]- این گفتگو بعد از جریان عجیب نماز باران امام رضا علیه‌السلام و بارش باران به صورت معجره‌آسا و به دعای آن امام صورت گرفته است که باعث گردید تا مقام و عظمت امام علیه‌السلام برای مردم بیش از پیش آشکار شود.

[17]- ن.ک: ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۶۷ ۱۷۲.

صفحه1 از3
موسسه قرآن و عترت فدک سبز طوس