Doa Salamati

دل نوشته

به این مطلب رای دهید
(0 رای)

باز هم بقیع

امروز چه قدر مدینه بوی غربت و بی‏ کسی می‏دهد! انگار خاک بی ‏پدری بر سرش ریخته‏ اند. از هر نقطه، صدای ناله می‏ آید. کوچه‏ ها، خانه ‏ها، دیوارها، پنجره‏ ها همه و همه آرام آرام، مظلومیت کسی را می‏ گریند.

صدای لا اله الا اللّه فرشتگان بلند می‏شود. صدای قدسیان که هم‏ ناله با زمینیان، تابوت خورشید پنجم را به سوی بقیع به دوش می کشند.

باز هم بقیع، چه قدر این خاک قداست دارد! چه قدر این نقطه از زمین، مطهّر است! آرامگاه آسمانیان زمینی، مأمن افلاکیان خاک نشین.

وای اگر لب باز کند، چه عقده‏ ها که می‏ گشاید، چه رازها که فاش می‏ کند و چه گنج‏های پنهانی که آشکار می‏ سازد!

مولا جان!

در تابوت، آرام خفته‏اید و هیچ کس نمی‏داند که زهر با جگرتان چه کرده است!

لب فرو بسته‏ اید و کسی از داغ جگر سوزتان خبر ندارد.

چشم از زشتی‏ ها بستید و اینک می‏روید، در حالی که دل نگران قرآنید.

می‏روید و هنوز دلواپس اسلامید که زنده ماندنش را مدیون دلسوزی‏ های معلّمی چون شما بوده است.

می‏روید و می‏دانید که شیعه، هنوز تشنه آموختن است.

ای کاشف قلمروهای نامکشوف معرفت! شاگردانتان، این نوآموزان مکتب آسمانی‏ اتان را به که می‏سپارید؟

ای شکافنده بی‏نظیر دانش ‏ها! تنها سر انگشتان دانش شما، گره از اسرار حقیقت می‏ گشاید.

مشاهده 55 زمان
مطالب بیشتر از این مجموعه: « فیلم مدح و شعر »

پیام بگذارید

از وارد کردن تمامی اطلاعات ضروری که با علامت (*) مشخص شده اند اطمینان حاصل کنید. وارد کردن کدهای اِچ‌تی‌اِم‌اِل مجاز نیست.

موسسه قرآن و عترت فدک سبز طوس