چاپ این صفحه

مقاله ویژه شهادت امام؛جواد الائمه علیه السلام

به این مطلب رای دهید
(0 رای)

 

بِسم الله الرَحمن الرَحیم

السلام علیک یا صاحِبَ الزمان اَرواحُنا فِداک

السلام علیک یا جواد الائمه

1. مقدمه

امام جواد علیه‌السلام نهمین امام شیعیان و فرزند عظیم‌الشأن شاه خراسان، امام رضا علیه‌السلام می‌باشند.آن حضرت ملقب به «جواد» و «ابن‌الرضا» بودند و علت ملقب شدن ایشان به جواد را کثرت بخشش و احسان آن حضرت دانسته‌اند.

امام جواد علیه‌السلام در 8 سالگی به امامت رسیدند و مدت امامت‌شان ۱۷ سال بود و در ۲۵ سالگی به شهادت رسیدند.آن حضرت از همان ابتدای دوره امامت نه تنها در خطردسیسه های عباسیان بودند، بلکه با بی‌خردی برخی از شیعیان که سن کم ایشان را مانع از امامت‌شان می‌پنداشتند، مواجه شدند؛اما آنچنان در عرصه علم و دانش درخشیدند که قریب به اتفاق شیعیان امامت ایشان را تصدیق کردند. امام جواد علیه‌السلام همانند اجداد طاهرین خود تمام تلاش خویش را برای هدایت جامعه بشری انجام دادند؛ اما سیه‌دلان وجود ایشان را بر نمی‌تافتند و ایشان را همانند پدرانشان به شهادت رساندند. در ادامه تاریخ مختصری از زندگانی ایشان را بیان خواهیم کرد.

2. کنیه‌ها و القاب

کنیه آن حضرت «ابوجعفر» و «ابوعلی»[1] است و در منابع روایی از ایشان با عنوان «ابوجعفر ثانی»[2]یاد می‌شود تا با «ابوجعفر اول»[3] که اشاره به امام باقر علیه‌السلام دارد، اشتباه نشوند.[4]

در منابع تاریخی و حدیثی لقب‌های متعددی برای پیشوای نهم شیعیان ذکر شده است که هر یک از این القاب، بیانگر یکی از برجستگی‌های معنوی و فضایل و کمالات نفسانی آن حضرت است که ایشان را از دیگران ممتاز می‌ساخته است.مشهورترین القاب آن حضرت «جواد» (بسیار بخشنده و با سخاوت)،«ابن‌الرضا»و «تَقی» (بسیار پرهیزگار و باتقوا)است[5] و زَکی (مهذّب و پارسا)، قانع، رضی (بسیار خشنود و راضی)، مختار (برگزیده)، متوکل (توکل‌کننده)،[6] مرتضی (برگزیده و پسندیده) و مُنتَجَب (برگزیده و مقبول)[7] را نیز از القاب آن حضرتبرشمرده‌اند. امام محمدِ تقی علیه‌السلام را به دلیل خیر و نیکی و احسان فراوانی که به مردم می‌کردند،«جواد» لقب داده‌اند[8].ذهبی محدث، تاریخ‌نگار و سیره‌نویس اهل سنتدر این باره می‌گوید: «و کان احد الموصوفین بالسّخاء و لذلک لقّب بالجواد؛ و او یکی از توصیف‌شدگان به جود و سخا بود و به همین علت به ایشان لقب جواد دادند.»[9]

3. نمی از دریای فضائل امام جواد علیه‌السلام

در خانواده امام رضا علیه‌السلام و در محافل شیعه، از حضرت جواد علیه­السلام، به عنوان مولودى پرخیر و برکت یاد مى‌شد. چنانکه ابو یحیى صنعانى مى‌گوید: «روزى در محضر امام رضا علیه‌السلام، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام علیه‌السلام فرمود: «این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکت‌‌تر از او زاده نشده است»[10]

برخی علت این توصیف را این مسأله دانسته‌اند که قبل از تولد امام جواد علیه‌السلام برخی از واقفیان به دلیل فرزندنداشتن امام رضا علیه‌السلام در امامت آن حضرت تردید کردند.[11] اما با تولد جوادالاَئمه علیه‌السلام این شبهه برطرف شد و زمینه برای انحرافی عظیم در شیعه از میان رفت. ازاین رو امام رضاعلیه‌السلام فرزندشان را به این وصف توصیف فرمودند.

روایات بسیاری در فضایل و کرامات امام جواد علیه‌السلام وجود دارد. با اینکه مدت حیات پربرکت امام جواد علیه‌السلام دیری نپایید و عمر شریف‌شان به بیست و شش سال نرسید، صحنه‌های اعجاب‌آوری از فضائل و کرامات آن امام همام در تاریخ ثبت شده است. بخشی از این فضائل ناظر به عظمت علمی امام جواد علیه‌السلام است که در مجالس بحث و مناظراتی که بین آن حضرت و علمای بزرگ آن زمان صورت می‌گرفت یا در جلسات پرسش و پاسخی که آن امام همام با شیعیان خود داشتند، ظهور می‌نمود.از جمله این مجالس، مجلس گفتگوی علمی‌ای است که بین امام جواد علیه‌السلام با «یحیی بن اکثم» رخ داده است. ماجرای این مجلس از این قرار است که:

وقتی مأمون تصمیم گرفت دخترش «أمّ فضل» را به همسری امام جواد علیه‌السلام در بیاورد، عباسیان به او اعتراض کردند که تو با این کارهایت در نهایتخلعت خلافت را از تن بنی‌عباس به در خواهی آورد و بر تن فرزندان علی بن ابیطالب خواهی پوشاند؛ در حالی که میان بنی‌عباس و اولاد علی [علیه‌السلام] عداوت دیرینه‌ای وجود دارد و مصیبت ولایتعهدی علی بن موسی الرضا [علیه‌السلام] بس نبود و الان می‌خواهی دخترت را به عقد فرزند خردسال او در آوری.

مأمون در پاسخگفت: «سبب عداوت میان شما و اولاد علی [علیه‌السلام] پدران شما بودند؛ اگر آنها خلافت آل علی را غصب نمى‏كردند، عداوتى هم در کار نبود، در حالی که آنها از ما به خلافت و امامت سزاوارترند.

بنی‌عباس گفتند: «حرف تو صحیح. امام محمد بن علی [علیه‌السلام] كودكى خردسالاست و هنوز علم و كمالی ندارد. لاقال صبر کن تا کمی بزرگتر شود و شخصیتش شکل بگیرد و کمالاتی کسب کند؛ آن وقت دخترت را به تزویج او در بیاور!»

مأمون گفت: «شما این خاندان را نمى‏شناسيد. علم ايشان از جانب حقّ تعالى است و متوقف بر كسب و تحصيل نيستو کوچک و بزرگ ندارد و صغیر این خاندان بر کبیر دیگر افراد برتری دارند و اگر شک دارید، علماى زمان را جمع كنيد تا با او مناظره کنند.

بنی عباس«يحيى بن اكثم» را كه برترین علمای اهل سنت در آن زمان و قاضی القضات بغداد بود، پیشنهاد کردند. مأمون هم موافقت کرد و دستور داد مجلسی عظیم بر پا کنند و يحيى بن اكثم و ساير علما و اشراف را دعوت كردندمأموندستور داد در بالای مجلس جایگاهی برای امام جواد علیه‌السلام در نظر بگیرند.

امام جواد علیه‌السلام در حالی که 7 سال و چند ماه بیشتر نداشتند، وارد مجلس شدند و در جایگاه خویش در صدر مجلس قرار گرفتند و مأمون نیز در کنار آن حضرت نشست و یحیی بن اکثم نیز مقابل امام جواد علیه‌السلام نشست و هنگامی که همگان در جایگاهی که برایشان تعیین شده بود قرار گرفتند، یحیی بن اکثم از مأمون اجازه خواست تا از امام جواد علیه‌السلام سوالی بپرسد. مأمون گفت از خودش اجازه بگیر. امام جواد علیه‌السلام به او اجازه دادند و او پرسید:

«فدايت شوم نظر شما در مورد كسى كه در حال احرام حیوانی را کشته چیست و چه وظیفه‌ای دارد؟»

امام جواد علیه‌السلام در پاسخ فرمودند:

«آیا فرد مُحرِم، صید را در حرم کشته یا بیرون از آن؟ آیا مُحرِم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمداً آن را کشته یا به خطا؟ آیا مُحرِم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر از آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ مُحرِم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ مُحرِم در حال عمره بوده یا حج؟»

با این فروضی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ برای مسأله طرح کردند، یحیی حیرت زده و درمانده شد و حالت چهره‌اش به گونه‌ای شد که همگان درماندگی و حیرت او را دریافتند و بقیه نیز از پاسخ امام علیه‌السلام غرق در شگفتی شدند.

مأمون خدا را سپاس گفت و رو به جمعیت کرد و گفت: آیا برایتان روشن شد آنچه را که منکر بودید؟!»

سپس در همان مجلس دختر خود را به عقد امام جواد علیه‌السلام در آورد و به هر یک از اهل مجلس به فراخور مقام و موقعیتش خلعت داد و سفره طعام پهن شد و همگان غذا خوردند و پراکنده شدند و فقط خواص باقی ماندند. در این زمان مأمون به امام جواد علیه‌السلام عرض کرد:

«فدايت شوم! اگر ميل داشته باشيد جواب شقوق مختلفی که مطرح کردید را بفرماييد تا بهره‌مند شويم.»

سپس امام جواد علیه‌السلام به تفصیل تکلیف شخص مُحرِم در حالت‌های مختلف را بیان فرمودند که بر حیرت حاضران افزود. پس از آن مأمون به امام پیشنهاد داد که ایشان هم سؤالی از یحیی بپرسند.

حضرت به يحيى فرمودند: «بپرسم؟»

عرض كرد: «هر چه ميل شما باشد. اگر پرسيديد و جواب را می‌دانستم، پاسخ مى‏گويم و الّا از شما ياد مى‏گيرم.»

سپس امام جواد علیه‌السلام سوالی پیچیده و چند وجهی پرسیدند که بر حیرت و زبونی یحیی و شگفتی اهل مجلس افزود و یحیی که کاملا درمانده شده بود در جواب عرضه داشت:

«به خدا سوگند من جواب اين سؤال را نمی‌ندانم؛ شما بفرماييد تا یاد بگیرم» و امام علیه‌السلام خود وجوه مختلف مطلب را بیان کردند.

در این وقت مأمون رو به حاضرین کرد و گفت: «آیا در میان شما کسی هست که اين مسأله را اين طور بتواند جواب دهد؟ يا وجود مختلف پاسخ سوال یحیی را به اين تفصيل بداند؟»

در این هنگام همگان به عظمت علمی امام جواد علیه‌السلام و زبونی و حیرت خویش اعتراف کردند و این همه در حالی بود که آن حضرت هنوز 8 سال‌شان تمام نشده بود.[12]

از جمله کرامات آن حضرت که در تاریخ ثبت شده است، اشراف ایشان به نیات و باطن افراد است. در روایت آمده است که شخصی خدمت آن حضرت عرض كرد: «فدايت شوم!» حضرت فرمود: «قصر نكند.» مردم پرسيدند «اين چه بود كه فرمودى؟» فرمود: «اين شخص مى‏خواست سؤال كند از من كه خدمه در كشتى نماز خود را به قصر بخواند يا تمام؟ من گفتم: «نماز خود را قصر نخواند»[13]

و در روایت دیگری از «اسحاق بن اسماعيل» نقل شده است که ابتدای امامت امام جواد علیه‌السلام که شیعیان در امامت ایشان به واسطه خردسالی‌شان شک داشتند و عده‌ای قصد داشتند نزد آن حضرت بروند و به وسیله پرسش‌هایی آن حضرت را در مورد امر امامت بیازمایند، من نیز نوشته‌ای تهیه کردم و در آن ده سوال سخت نوشته بودم و با خودم گفتم: «اگر جواب این سوالات را درست داد [و معلوم شد که او حجت خدا و امام بر شیعیان است] از او می‌خواهم که دعا کند تا خداوند فرزندی را که همسرم به آن باردار است، پسر قرار دهد.» وقتی نزد آن حضرت رفتم، همین که خواستم سوالات خودم را بپرسم، آن حضرت نگاهی به من افکندند و فرمودند: «ای ابویعقوب! نامش را احمد بگذار» [و این گونه حجت بر من تمام شد] و پسری برای من متولد شد و نام او را احمد گذاشتم»[14]

و از جمله کرامات آن حضرت آن است کههنگامی که با «ام الفضل» همسر خود از بغداد به مدینه مراجعت می‌فرمودند، در کوفه هنگام غروب آفتاب به خانه مسیّب رسیدند. پس حضرت داخل مسجد شدند و در صحن مسجد درخت سدری بود که میوه نمی داد.امام جواد علیه‌السلام کوزه آبی طلبیدند و در زیر آن درخت وضو گرفتند و نماز مغرب را به صورت جماعت به جا آوردند.هنگامی که نماز امام تمام شد، مردم در کمال شگفتی دیدند که به برکت آب وضوی آن حضرت، درخت میوه‌های بسیار زیبا و خوش‌رنگی داده و هنگامی از آن خوردند، دیدند شیرین است و دانه ندارد» و شیخ مفید نقل کرده که به آن مکان رفته و شخصا آن درخت را دیده و از میوه آن خورده و طعم و کیفیتش همان طوری بوده که در روایات آمده است.[15]

4. دوران امامت

4.1 . شهادت پدر

امام جواد علیه‌السلامدر زمان شهادت پدر گرامی‌شانتنها 7 سال داشتند. با شهادت امام رضا علیه‌السلام، فرزند گرامی‌شان به اذن خداوند و با طی الارض، از مدینه به طوس آمدند و عهده‌دار غسل و کفن پدر بزرگوار خویش شدند.[16]محمد بن قتبیه روایت کرده است که در یکی از روزهایی که در مدینه به خدمت امام جواد علیه­السلام بودم، ناگهان ایشان پریشان از جا برخواستند و فرمودند: «إنّا للّه و إنّا إليه راجعون، مضى و اللّه، مات أبي عليه‌السلام‏؛ همه ما از آن خداییم و به سوی او باز می­گردیم؛به خدا سوگند او در گذشت! پدرم علیه­السلاماز دنیا رفت.»[17] و وقتی از ایشان در مورد چگونگی اطلاع یافتن از شهادت امام رضا علیه­السلام سوال پرسیدم، فرمودند: «دخلني من إجلال اللّه و عظمته شي‏ء لا أعهده؛ مطلبی از عظمت و بزرگی خدای متعال به من روی آورد که سابقه نداشت»[18]آنگاه داخل اتاق شدند و دستور دادند که کسی به اتاق وارد نشود. پس از مدتی ایشان با حالتی دگرگون بازگشتند و فرمودند: «إنّا للّه و إنّا إليه راجعون، مضي و اللّه أبي...تولّيت غسله و تكفينه و ما كان ذلك ليلي منه غيري‏؛ همه ما از آن خداییم و به سوی او باز می­گردیم، به خدا سوگند پدرم در گذشت...خود عهده‌دار غسل و کفنش بودم که این کار، از دیگری ساخته نیست.»[19]

4.2. امامت در کودکی و سرگردانی شیعیان

یکی از مسائل اساسی در مورد امامت امام جواد علیه‌السلام این بود که آن حضرت نخستینفرد از امامان شیعه بودند که در خردسالی به امامت رسیدند. این مسأله باعث شد تا بعد از شهادت امام رضا علیه‌السلام، بخشی از جامعه شیعه به حیرت افتاده و میان‌شان اختلاف پدید آید.این شبهه در دوران حیات امام رضا علیه­السلام نیز مطرح بود و آن حضرت در واکنش به کسانی که خردسالی جوادالائمه علیه­السلام را مطرح می­کردند، با اشاره به نبوت حضرت عیسی علیه­السلام می‌فرمودند: «سن عیسی هنگامی که نبوت به وی عطا شد، کمتر از سن فرزند من بوده است.»[20]

البته این مسأله چندان به طول نیانجامید و همچون فتنه‌های قبلی منجرّ به انشعاب و انحرافی در تشیع نشد و کسانی هم که شبهه داشتند، به واسطه پاسخ‌های متقن امام جواد علیه‌السلام به پرسش‌هایشان تردیدشان برطرف می‌شد و تقریبا تمام شیعیان پس از مدت کوتاهی امامت امام جواد علیه‌السلام را پذیرفتند.[21] اما در هر حال این مسأله چالشی فکری و فرهنگی برای شیعه بود و باعث گردید تا بخشی از معارف شیعی در امر امامت مورد بازخوانی قرار گرفته و به نحوی تثبیت شود.

در روایاتی آمده است که گروهی از شیعیان که از بغداد و شهرهای دیگر به حج آمده بودند، برای دیداربا ایشان به مدینه رفتند. آنان در مدینه با «عبدالله بن موسی» عموی امام جواد علیه­السلام دیدار کردند و از او سؤالاتی پرسیدند؛ اما او پاسخ‌های نادرستیداد و آنها متحیر شدند که وصی و جانشین امام رضا علیه‌السلام و امام شیعه در این دوران کسیت؟! در این زمان امام جواد علیه­السلام وارد مجلس شدند و آنان دوباره پرسش‌هایشان را مطرح کردند و با پاسخ‌های امام جواد علیه­السلام قانع شدند.[22]

4.3.  در زمان مامون

بخش اعظم دوران امامت امام جواد علیه‌السلام (15 سال از 17 سال)با خلافت مامون عباسی هم‌زمان بود. مامون که در میان خلفای عباسی فردی دانشمند محسوب می­شد و بسیاری از قلمروهای اسلام را از نظر سیاسی فتح کرده بود، پس از به شهادت رساندن امام رضا علیه­السلام پایه‌های حکومت خود را در برابر قیام علویان سست می­دید. لذا سعی کرد با نزدیک­تر کردن خود به خاندان پیامبر صلی­الله­علیه­و­آله­و­سلم، شیعیان را تحت کنترل خود درآورده و تا حدی آبروی از دست رفته خویش به جهت به شهادت رساندن امام رضا علیه­السلام را نیز به دست آورد. بدین منظور او که در 204 قمری به جهت آرام کردن شورش و اعتراضات بزرگان عباسی مرکز خلافت را به بغداد منتقل کرده بود، امام جواد علیه­السلام را به بغداد فراخواند و دختر خود «أَمّ فضل» را به عقد ایشان درآورد.[23] او با این کار دو هدف را دنبال می­کرد:

اول- تحت نظر گرفتن امام جواد علیه­السلام و رابطه ایشان با شیعیان‌شان.[24]

دوم- علاقه‌مند نشان دادن خود به علویان و بازداشتن آنها از قیام در مقابل حکومت عباسیان.[25]

مامون که در ظاهر با این نیت که پدربزرگِ فرزندی از نسل پیامبر صلی­الله­علیه­و­آله­و­سلم و حضرت علی علیه­السلام شود، امام جواد علیه السلام را به عقد دختر خود درآورد، به این هدف نرسید و امام جواد علیه­السلام از أَمّ فضلصاحب فرزندی نشدند[26] و تمام فرزندان ایشان از جمله امام هادی علیه­السلام از همسر دیگر ایشان به نام «سمانه» می­باشند.[27]

4.4. در زمان معتصم

معتصم برادر ناتنی مامون عباسی بود که پس از مرگ او به منصب خلافت رسید. معتصم از نظر شخصیت فردى هرگز همتاى برادرش مأمون نبود و از ترس شورش سپاهیان، پایتخت خود را به سامرا انتقال داد.[28] او برای اینکه فعالیت‌های امام جواد علیه­السلام را به طور کامل زیر نظر داشته باشد، ایشان را به سامرا فراخواند.[29]آن حضرت در 28 محرم سال 220 قمری وارد بغداد شدند و در ذی القعده همان سال به شهادت رسیدند.[30]

5. شهادت

امام جواد علیه‌السلام در میان امامان شیعهجوان‌ترین امام در هنگام شهادت بوده‌اند و سن آن حضرت را در این هنگام 25 سال گفته‌اند.[31] بنا بر قول مشهور أَمّ فضلبه تحریک عمویش معتصم امام جواد علیه‌السلام را مسموم کرد.علت این امر هم آن بود کهأَمّ فضلدر زندگی مشترک خود با امام جواد علیه‌السّلام از دو جهت ناکام مانده بود:نخست آنکه از آن حضرت دارای فرزندی نشد و فرزندان آن امام همام همه از کنیزان ایشان بودند و دوم آنکه امام نیز چندان توجهی به وی نداشتند.

حتی‌أَمّ فضل یکبار به پدرش مأمون نامه‌اینوشت و از امام جواد علیه‌السلامبه او شکایت کرد و از اینکه امام چند کنیز دارند، گله کرد. ولی مامون که سیاستش مدارای با امام جواد علیه‌السلام بود، به شکایت‌های دخترش توجهی نکرد و در جواب او نوشت: «دخترم! ما تو را به عقد ابوجعفر در نیاوردیم که حلالی را بر او حرام کنیم. دیگر از این شکایت‌ها نکن.»[32]

در نهایت نیز معتصم از این نارضایتی أَمّ فضلسوءاستفاده کرد و او را راضی کرد که امام جواد علیه‌السلام را به قتل برساند و زهری برای او فرستاد تا به نحوی آن را به امام علیه‌السلام بخوراند و آن معلونه نیز انگور رازقی را به زهر آلوده کرد و امام جواد علیه‌السلام نیز از آن انگور تناول کردند و همین امر باعث شهادت ایشان شد.أَمّ فضل پس از آن که امام را مسموم کرد، پشیمان شد و گریه کرد. اما امام به او خبر دادند که دیگر پشیمانی سودی به حال او نداردو به بلایی دچار می‌شود که قابل‌درمان نباشد.[33]

مسعودی تاریخ‌نگار مشهور قرن سوم نیز همین قول را نقل می‌کند؛ إلا این که بنا بر نقل مسعودی، علاوه بر معتصم «»جعفر بن مأمونبرادر أم فضل نیز خواهرش را تحریک کرد و هر دو با هم‌دستی معتصم انگوری را به سم آغشته کردند و به امام خوراندند.[34] کما این که درباره چگونگی شهادت حضرت جواد علیه‌السلام به دست ام‌الفضل گزارش‌های دیگری نیز وجود دارد.[35]

پس از به شهادت رساندن امام جواد علیه­السلام معتصم از ترس شورش شیعیان جرأت دفن بدن ایشان را نداشت و سه روز بدن آن حضرت در خانه ماند. حتی بدن امام علیه السلام را به میان کوچه انداختند؛ اما با گذشت چند روز و پراکنده شدن بوی خوش از بدن مطهر امام علیه­السلام، معتصم دستور دفن ایشان را صادر کرد.[36]

بدن مطهر آن حضرت در مقبره قریش بغداد و پشت قبر مطهر جد گرامی‌شان حضرت موسی بن جعفر امام کاظم علیه‌السلام ـ که امروزه به کاظمین معروف است ـ به خاک سپرده شد.[37]

6. منابع

  • ابن اثیر، عزالدین، الكامل، بیروت، دار صادر، ۱۹۶۵م.
  • ابن حمزه طوسى، محمد بن على، الثاقب في المناقب؛ قم، 1419 ق.
  • ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل ابي طالب، قم، چاپ: اول، 1379 ق.
  • ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، تبریز، بنی‌هاشمی، 1381ق.
  • پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق، ۱۳۷۹ش.
  • جاسم، حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(علیه­السلام)، ترجمه محمدتقی آیت اللهی، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶ش.
  • جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه(علیهم­السلام)، قم، انصاریان، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ش.
  • حنفی، عبدالفتاح بن نعمان، مفتاح المعارف، بی­نا، بی­تا.
  • خطیب بغدادی، ابی بکر احمد، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب علمیه، بی­تا.
  • ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، دار الغرب الإسلامي، 2003 م.
  • شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول (صلی­الله­علیه­و­آله­و­سلم)، قم، دارالبلاغ، 1412 ق.
  • شبلنجی، مومن بن حسن، نورُ ألأبْصار فی مَناقِبِ آلِ بَیْتِ ألنّبیّ ألمُخْتار(صلی­الله­علیه­و­آله­و­سلم)، قم، الشريف الرضي، بی­تا.
  • شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
  • شیخ صدوق، ابوجعفر محمد، عیون اخبار الرضا (علیه‌السلام)، نشر جهان، 1417ق.
  • طبرسي، فضل بن حسن، اعلام الوري باعلام الهدي، قم، آل البیت، 1338.
  • طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، قم، بعثت، 1413ق.
  • طبري، محمد، دلائل الامامه، قم، مؤسسه بعثت، چاپ اول، 1413 ق.
  • طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، قم، المکتبة الاسلامیة، بی‌تا.
  • عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر (تفسیر العیاشی)، تهران، المکتبة العلمیه الاسلامیه،۱۳۸۰ق.
  • فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، قم، منشورات الشریف الرضی،۱۳۷۵ق.
  • فکری، علی، احسن القصص، بیروت، دارالکتب علمیه، 1949م.
  • قرشی، باقرشریف، حیاة الإمام محمد الجواد علیه‌السلام،نشر امیر، ۱۴۱۸ق.
  • قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، قم، موسسه انتشارات هجرت، چاپ هفدهم، ۱۳۸۶ش.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة،۱۴۰۷ق.
  • مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، 1403ق.
  • مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة للامام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، قم، مؤسسة أنصاریان، الطبعة الثالثة،‌ ۱۴۲۶ق.
  • مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، تهران، صدرا، 1389.

[1]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج۴، ص۳۷۹.

[2]- به عنوان نمونه ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج۱، ص82.

[3]- به عنوان نمونه ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج 7، ص 317.

[4]- ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 2، ص 343.

[5]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج 2، ص 281؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، جلاء العیون، ص۹۵۹.

[6]- ابن‌شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج۴، ص۳۷۹؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۲- ۱۳.

[7]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج 2، ص 295.

[8]- قرشی، باقرشریف، حیاة الإمام محمد الجواد علیه‌السلام، ص 23.

[9]-ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام،ج 5، ص 446.

[10]- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص 20 و 35.

[11]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج۱، ص 320.

[12]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص 283؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج 2، ص 101 – 105.

[13]- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص 93 - 94.

[14]- طبریآملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص 401 – 402.

[15]- ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 2، ص357.

[16]-شیخ صدوق، ابوجعفر محمد، عیون اخبار الرضا (علیه‌السلام)، ج۲، ص۲۴۲.

[17]-ابن حمزه طوسى، محمد بن على، الثاقب في المناقب، ص 509.

[18]-ابن حمزه طوسى، محمد بن على، الثاقب في المناقب، ص 509.

[19]-ابن حمزه طوسى، محمد بن على، الثاقب في المناقب، ص 509.

[20]-کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص329.

[21]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج 4، ص 382 – 383؛ طبریآملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص 389 - 390.

[22]- طبریآملی، محمدبن جریر،دلائل الامامة، ص۳۹۰.

[23]-مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، ص۲۲۳.

[24]-جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص۴۷۸.

[25]-پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۵۵۸.

[26]-ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، نشر علامه، ج۴، ص۳۸۰.

[27]-قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۲، ص۴۹۷.

[28]-ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۶، ص۴۵۱.

[29]-حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه­السلام)، ۱۳۷۶ش، ص۸۰.

[30]-کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 492؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۶؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین،  ج۱، ص۲۴۳. در برخی منابع تاریخ شهادت آن حضرت ۵ ذی‌الحجه (ابن‌ابی‌الثلج، تاریخ الائمة، ۱۴۰۶ق، ص۱۳( یا ۶ ذی‌الحجه (فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین،  ج۱، ص۲۴۳) ذکر شده است.

[31]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص۲۷۳ و ۲۹۵؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین،  ج۱، ص۲۴۳؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 2، ص 362.

[32]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص 288؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 2، ص 365 – 366؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص 79 – 80.

[33]- طبری آملی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص 395؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص 13 و 17؛ القمي، الشيخ عباس، منتهی الآمال، ج 2، ص 449 – 450.

[34]- مسعودی، علی بن حسن، اثبات الوصیة، ص۲۲۷.

[35]- ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب، ج 4، ص 391؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص 10؛

[36]-مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن،ج 12، ص 30.

[37]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص 295؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، ج۵۰، ص 1

مشاهده 225 زمان

تازه‌ترین‌ها از مدیر سایت

مطالب مرتبط